اسرار عبادات

آيه الله جوادى آملى

- ۵ -


گفتار هشتم
انسان بعد از مرگ به همان وضع باطنى خود محشور مى شود، خواه باطن سر مثالى او كه بصورت يك بدن مثالى در برزخ ظهور مى كند و خواه ياطن و سر عقلى او كه سخن از صورت و بدن در آن نيست . براى هر عبادت سرى است كه انسان با سر آن عبادت محشور مى شود. باطن به دو قسمت مثال و عقل برمى گردد. يعنى بعضى از اسرار درونى روزه مثلا مربوط به عالم مثال و بعضى از اسرار درونى آن مربوط به عالم فوق مثال است . اينكه از رسول خدا - عليه آلاف التحيه و الثناء - رسيده است كه خداى سبحان فرمود الصوم لى وانا اجرى به روزه مال من است و من مستقيما پاداش روزه درا را به عهده دارم ، به اين معنا خواهد بود كه باطن روزه بصورت لقاء خدا ظهور مى كند. براى انسان همتى بالاتر از لقاء حق فرض ندارد، پس ‍ روزه باطنى دارد كه اگر روزه دار به آن برسد پاداشش لقاء خداى سبحان است . و چون انسان يك موجودى است ابدى كه هرگز از بين نمى رود - نهايت از عالمى به عالم ديگر منتقل مى شود - اگر باطن روزه كه لقاء حق است نصيب او شد، او دائما در محضر حق است ، بدون اينكه از اين حضور دائم خستگى و رنج ببرد، چون اين يك يكنواختى رنج آور نيست . اصولا در بهشت رنجى نيست ، خواه بهشت ظاهرى كه جنات تجرى من تحتها الانهار (254) خواه بهشت معنوى . انسان بدون اينكه رنج خستگى و تشنگى و گرسنگى را بچشد لذت سيرى را احساس مى كند.
مثل دنيا نيست . در دنيا انسان زمانى احساس سيرى مى كند كه قبلا رنج گرسنگى را تحمل كرده باشد. آب زلال براى كسى گوارا است كه قبلا تشنه باشد و رنج تشنگى او را خسته كرده باشد. كسى كه رنج تشنگى را تحمل نكرد، لذت سيراب شدن را هم نمى چشد. و همچنين در مسئله گرسنگى تا كسى رنج جوع را تحمل ننمايد، لذت سير شدن از غذاى لذيذ را هم احساس نمى كند. ولى در بهشت اين چنين نيست .
على بن موسى الرضا - سلام الله عليه - از آباء كرام شان از على - عليه السلام - نقل فرمود: (255) روزى رسول خدا خطبه اى ايراد فرمود، نفرمود آخرين جمعه ماه شعبان بلكه فرمود يك روزى ، و اين منافات ندارد با اينكه در بعضى از نقل ها بعنوان آخرين جمعه آمده و احيانا تكرارش هم ممكن است فرمود: ايها الناس قد اقبل اليكم شهر الله . اين خطاب ايها الناس يك هشدار عمومى است فرمود: مردم ماه خدا رو كرده است ، سخن از آمدن نيست . سخن از نزديك شدن نيست اين ماه به خدا منسوب است و اين ماه خدا با همراهانش دارند مى آيند. بالبركه و الرحمه والمغفره . اين ماه با بركت و رحمت و مغفرت دارد مى آيد. مواظب باشيد به استقبالش برويد. آماده باشيد كه او را درست درك كنيد.
بركت خير مستدام است . آنچه كه مى ماند بركت هست ، گودال هاى كه آب ها در آن جمع مى شود و مى ماند در بيابان به آنها بركه مى گويند. اين ماه به همراه بركت رحمت و مغفرت است . رحمت و مغفرت تنها آمرزش از گناهان نيست ، آن درجات عاليه را هم خداى سبحان رحمت مى نامد. رحمت خاصه كه مخصوص ‍ مؤ منين است : ان رحمه الله قريب من المحسنين (256). در ماه مبارك رمضان تحصيلش آسان است .
شهر هو عندالله افضل الشهور ، اين ماه از ديگر ماه ها افضل است . اما افضليتش را خدا تعيين فرمود، پيش خدا افضل است . همانطورى كه هر انسان با تقوايى پيش خدا گرامى است ، پيش خدا هر ماهى كه پر بركت تر پر رحمت تر پرمغفرت تر باشد، افضل است .
براى ماه مبارك رمضان دو دستور هست : 1 - عمومى ، و آن اين است كه كل ماه مبارك رمضان را انسان بعنوان يك واحد بداند، و براى اين واحد نيت كند و عبادت را در كل ماه مبارك رمضان قصد كند. در شب اول ماه مبارك رمضان مى تواند قصد كند كه تا آخر ماه مبارك رمضان يك ماهه روزه بگيرد.
البته 2 - خصوصى ، كه هر روز هم يك تكليف مستقل و جدايى است .
و ايامه افضل الايام و لياليه افضل الليالى . تمام روزهاى ماه مبارك رمضان از تمام ايام سال افضل است و تمام شب هاى ماه مبارك رمضان از تمام شب ها و ليالى سال افضل است .
و ساعاته اءفضل الساعات . ساعت يعنى لحظه لحظات آن بهترين لحظه ها است .
اينكه فرمود شهر الله به شما رو كرده است ، مناسب است با حديث شريف الصوم لى . اگر روزه مال خداست پس اين ماه هم ماه خدا، و شهر الله است . و به همان نسبت تنها الصوم لى نخواهد بود، آن دعاهاى سحر هم لله است . آن عبادت هاى ديگر هم لله است . چون اين شهر شهر الله است اگر اين ماه ماه خدا است ، كل آنچه كه در اين ماه انجام مى گيرد - خواه بعنوان دعاهاى شب و سحر، خواه بعنوان عبادات روز و روزه روز - همه لله است .
هو شهر دعيتم فيه الى ضيافه الله . در اين ماه شما مهمان خدا هستيد. مهمان بايستى كارى بكند كه صاحب خانه مى كند. مهمان خدائى كه يطعم و لايطعم است . اگر خداى سبحان مى بخشد و نمى گيرد، انسان هم بايستى در اين ماه خوئى پيدا كند كه ببخشد و نگيرد. چون هيچ دستى بهتر از دست بخشنده نيست ، و هيچ دستى هم بدتر از دست بگير نيست ، خوى گدامنشى را خداوند ناپسند دارد و خوى بخشش را خدا مى پذيرد. اگر كسى تلاش و كوشش كرد كه ديگران در كنار سفره او به بهشت بروند، اين يد بخشنده دارد و اگر كسى تلاش كرد كه به بركت ديگران به بهشت برود اين دست گيرنده دارد: اليد العليا خير من اليد السفلى (257). اين از كلماتى است كه قبل از رسول خدا - عليه آلاف التحيه و الثناء - كسى نگفته است . دست بالايى بهتر از دست پائينى است . در شبهاى ماه مبارك رمضان اين روح بلند را به انسان مى آموزانند و مى گويند هر شب بگوئيد خدايا تو كه دينت را حفظ مى كنى و ممكن نيست دست از دينت بردارى آن توفيق را بده كه دين تو بدست من زنده بشود. نه اينكه ديگران دين تو را زنده كنند، من كنار سفره دين بنشينم . بگذار كه نماز و روزه بدست من و با خون من زنده بشود كه ديگران مهمان من باشند، نه اينكه ديگران بجنگند و خون بدهند و دين را احياء كنند و من نماز بخوانم و روزه بگيرم زيرا در آنوقت من مى شوم بگير: و اجعلنى ممن تنصر به لدينك و لا تستبدل لى غيرى
(258). خدايا چنين عوض نكن كه من را بدهى و ديگرى را جاى من بياورى . چون اين تهديد را خداى سبحان كرد فرمود من از دينم حمايت مى كنم و دست از دينم بر نمى دارم ، شما نشد ديگرى : ان تتولوا يستبدل قوما غيركم ثم لا يكونوا امتالكم (259).
فرمود اين چنين نيست كه حالا اگر ديگران در برابر اسلام صف بستند خداوند دست از اسلام بكشد. بطور يقين خدا دينش را حفظ مى كند حال اگر حفظ دين با شما نشد، با ديگرى شما اگر خلوص را از دست داديد شما را مى برد و ديگرى را جاى شما مى آورد. روى اين تهديد و تعليم قرآن كريم به ما دعاء آموختند. فرمودند در شبهاى ماه مبارك رمضان بگوئيد خدايا تو كه دينت را حفظ مى كنى آن توفيق را بده كه دين تو بدست من زنده بشود. اين را مى گويند همت بلند. اين را مى گويند دست بخشنده . صاحب خانه را در دعاهاى اين ماه معرفى كردند. هو يطعم و لا يطعم ، يجير ولا يجار عليه ، (260)يهلك ملوكا و يستخلف آخرين (261) و امثال ذلك . بعد به ما گفتند شما مهمان يك همچو خدائى هستيد.
دعاهاى على بن ابيطالب - سلام الله عليه - كه نشانه روح بزرگوار آن حضرت است براى آن است كه مهمان خدائى بود كه خدا را به خوبى شناخت . همان آثار و اوصاف خدائى را از خدا طلب مى كند: اللهم اجعل نفسى اول كريمه تنتزعها من كرائمى و اول وديعه ترتجعها من ودائع نعمك . (262)خدايا همه اين نعمت هائى را كه دادى از ما مى گيرى ولى اولين نعمتى را كه از ما مى گيرى جانمان باشد. اينطور نباشد كه اعضاء و جوارح ما را اول از ما بگيرى و ما محتاج فرزندانمان باشيم ، آنگاه جان ما را بگيرى . آن زندگى ذليلانه است . مشابه اين روح بزرگ منشى در ديگر دعاهاى ائمه - عليه السلام - هست .
حضرت على عليه السلام و نيز امام سجاد (ع ) عرض مى كنند: اللهم صن وجهى باليسار ولا تبذل حساهى بالاقتار فاسترزق طالبى رزقك فافتتن بحمد من اعطانى و بذم من منعنى و انت مع ذللك ولى الا عطاء ولمنع (263). خدايا تمام روزى ها كه از دست تو است و بدست تو است ، مرا بودن واسطه اين و آن از روزى ات برخوردار كن اين چنين نباشد كه روزى ام بدست اين و آن باشد كه از غير به من چيزى برسد و من ناچار بشوم غير را مدح كنم ، در حالى كه از تو است ، و آن كه به من نداد او را بگويم در حالى كه سرپرست دادن و ندادن توئى .
اين خوى بزرگ منشى را در دعاها به ما آموختند كه سعى كنيد اين چنين دعا كنيد. هرگز از خدا مال زياد نخواهيد، بخواهيد آبرويتان محفوظ باشد، چون بقيه اش ديگر وبال است .
عبدالرحمن عوف پيش ام سلمه آمد و گفت وضع مالى ام خوب است ؛خيلى ثروت دارم و مى ترسم اين براى من وبالى باشد. ام سلمه گفت : انفق اصحابى من لا يرونى بعدما افارقه . (264) بعضى از اصحاب من ديگر مرا در قيامت نم بينند چه اينكه خداوند فرموده است : و امتازوا اليوم ايها المجرمون (265). صف مجرمين را جدا مى كنند لذا تبه كاران آن حضرت (ص ) را نمى بينند.
اينكه فرمود شما در اين ماه مهمان خداييد يعنى ببينيد صاحب خانه چه دارد، آنها را بخواهيد. كسى كه مهمان خدا شد، اوصاف صاحب خانه را بعنوان آنچه در نزد خدا است ، از خدا مسئلت مى كند. انسان روحى بزرگوارى را بعنوان مسئلت از مهماندار - خداى سبحان - بخواهد. خدا اگر مهمان را پذيراى مى كند، ضيافه الله همان لقاء الله را نتيجه خواهد داد. وجعلتم فيه من اهل كرامه الله . شما در اين ماه كريم هستيد. انسان كريم آن بزرگوار و بزرگ منشى است كه طبعش به طبيعت آلوده نيست . هر كسى را كريم نمى گويند. مرحوم كلينى - رضوان الله عليه - نقل مى كند (266). در يكى از جبهه هاى جنگ در اثر سيل يا حادثه ديگرى كه اتفاق افتاد سربازان اسلام يك طرف و رسول خدا - عليه آلاف التحيه و الثناء - هم طرف ديگر، بين حضرت و ستاد نظامى حضرت فاصله شد. حضرت هم در دامنه كوه مشغول استراحت شدند. يكى از مشركين از اين فرصت استفاده كرد بالاى سر حضرت آمد شمشير كشيد و گفت : من ينجيك الان ؟ شما كه در حال خوابيدن هستيد، سربازان شما هم كه از شما دورند، در اين حال چه كس شما را نجات مى دهد. فرمود: الله . بين سر من و اين لبه تيز شمشير تو يك قدرتى است كه نمى بينى . آن مشرك كه به اين حرف معتقد نبود پوزخندى زد و همراه پوزخند شمشيرش به طرفى ديگر افتاد. حضرت برخاست و شمشير كشيدند فرمودند: من ينجيك . من به خدا معتقد بودم در خطر مى گفتم الله ، تو به چه كسى معتقد هستى ؟ گفت : كن خير آخذ. من به كرامت تو تكيه مى كنم . تو يك انسان بزرگوارى هستى . فرمود: برخيز من از كشتن تو صرفنظر كردم . اين روحيه كرم البته در بزرگان از بشر و انسان هاى كامل است . در خطبه شريفه شعبانيه تا آخر، سخن از اين نيست كه از خدا خانه و لوازم زندگى بخواهيد. خدا اينها را به ديگران هم مى دهد. اين همه كفار و منافقين را خداوند روزى مى دهد. اين همه درندگان را خداوند روزى مى دهد.
كدام مار و عقرب و درنده اى را خدا بى روزى گذاشت تا ما براى روزى تلاش كنيم و از خدا روزى ظاهرى طلب كنيم . البته آن را هم بايد طلب كنيم خود را در رسيدن به او هم بايد محتاج خدا مى دانيم و محتاج حرفى در او نيست اما در ماه رمضان چه بخواهيم ؟ فرمود شما در اين ماه از اهل كرامت هستيد، يك انسان كريم از خدا چه مى خواهد.
وقتى امام سجاد - سلام الله عليه - به مكه مشرف شدند، (267) به حضرت عرض كردند شما در مدينه باغى داشتيد كه مامورين هيئت حاكمه اين باغ را از شما غصب كردند، الان عبدالملك خليفه از شام به مكه آمده است شما تظلم كنيد. برويد به عبد الملك بگوئيد كه باغ مرا در مدينه ماموران شما گرفتند، حق مسلمتان را بگيريد. حضرت فرمود: من در كنار خانه خدا از خدا دنيا نمى خواهم چه رسد با آنكه از عبد الملك بخواهم .
انسان در هر جائى نبايد هر چيزى را از خدا بخواهد؛اين زشت است كه آدم در بهترين دوران زندگى يا ايام سال پست ترين چيزها را از خدا بخواهد. بگويد. به من مال بده ، خانه بده ، زندگى بده ، اينها را مى دهند، اما اين ها را نخواهيد، فرمود شما در اين ماه كرامت بخواهيد آبروى انسان كريم را خداوند نمى ريزد هميشه آن را حفظ مى كند. سخن از كرامت است نه از اينكه جهنم نرويم ، يا بهشت برويم . فرمود : شما در اين ماه بايستى توشه كرامت تهيه كنيد كه همان وصف خاص فرشتگان است . اگر فرشتگان بل عباد مكرمون (268)بندگان مكرام اند و كريم اند، شما در كنار سفره كرامت دعوت شده ايد سعى كنيد كريم بشويد. انفاسكم فيه تسبيح نفسهايى كه بر مى آوريد مقل آن است كه گفته باشيد سبوح قدوس ، ونومكم فيه عبادة خوابيدنتان عبادت است . و عملكم فيه مقبول كارهاى جزيى را كه انجام مى دهيد خدا قبول مى كند.
اين قبولى عمل مقدمه است براى اينكه خود اسنان را خداوند قبول فرمايد، لذا مى بينيم در قرآن مى كند دو نمونه تعبير دارد: 1- اينكه خداوند عمل يك عده اى راقبو مى كند 2- خدا يك عده را قبول مى كند، نه فقط عملشان را؛اينها فوق آن اند. يك عده عمل صالح دارند يك عده صالح دارند يك عده صالح اند. آنان كه جزء الذين آمنوا و عملوا الصالحات اند، يعنى كارهاى خوب دارند ولى هنوز به آن مقام نرسيدند كه ذاتشان و گوهرشان خوب بشود، احيانا ممكن است در معرض خطر باشند. دسته دوم جزء صالحين اند. درباره ابراهيم خليل - سلام الله عليه - مى فرمايد: انه فى الاخرة لمن الصالحين (269) صالح يعنى كسى كه گوهر ذاتش ديگر شايسته شده است . اينها را خدا قبول مى كند. درباره مريم عليه السلام تعبير قرآن اين است : فتقلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا (270)
خداوند كريم را قبول كرد؛ نه اين كه فقط عبادتش را قبول كرد، نه نماز و روزه اش را قبول كرد؛ نماز ور روزه ديگران را هم قبول مى كند بلكه گوهر ذات افراد كريم را خدا قبول مى كند. هركس را خداوند قبول نمى كند خلاصه آنكه قبول عمل طليعه است براى اينكه انسان به جايى برسد كه ذاتش مقبول باشد.
و دعائكم منه مستحبات اولا دعاء در سطح بلند و براى همه باشد. اينطور نباشد كه تنها خودمان را دعاء كنيم . مردى در حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد (271) خدايا پيامبر را بيامرز، مرا بيامرز.
لسانش لسان حصر بود. حضرت فرمودند تو چرا دور رحمت خدا را سنگ چين كردى . چرا فقط من و تو، بگو همه مومنين اذا دعا احد كم فليعم اوجب للدعاء. .
اين دعاى امام رضا - عليه السلام - چقدر كريمانه است : و اغفر لمن فى مشارق الارض و مغاربه من المومنين و الومنات (272). خدايا در مشرق و مغرب عالم هر كسى كه اهل ايمان است او را بيامرز.
اين معناى لطيف را حكيم متاله ابن سينا نيز مى فرمايد: استوسع رحمه الله . تعبير لطيفى دارد كه مرحوم خاجه نصير الدين طوسى مى گويد اين عبارتها به روايت شبيه تر است منطق شرح اشارت تا عبارت هاى يك كتاب عادى . (273) وسيع كن رحمت خدا را. بگذار ديگران زير پوشش اين رحمت واسعه قرار بگيرند. اگر دعاء مستجاب است ، دعاهاى بلند كنيم آن هم براى همه .
مردى عصر روزه عرفه (274) در سرزمين عرفات از دامنه هاى كوه پائين آمد، در حالى كه يك چشمش آسيب ديده و چشم ديگرش سالم بود. چشم سالم او هم از بس كه گريه كرده بود مثل شبكه و كاسه اى از خون بود. بعضى از دوستانش به او گفتند چرا اين همه رنج و اشك و ناله ؟ گفت : در تمام اين ناله ها چيزى براى خودم نخواستم . همه اين دعاها و ناله ها براى مومنين و دوستانم بود. اين روحيه هاى بلند اصحاب را ائمه - عليه السلام - تربيت كرده اند. آن دينى كه مى گويد سحر در نماز شب عده زيادى را دعاء كن ، حداقل چهار نفر (275) اگر توانستى 40 نفر يا بيشتر، همان دين مى گويد روز به فكر حل كار 40 مومن هم باش . براى اينكه وقتى مى گويد شب برخيز و ديگران را هم دعاء كن يعنى روز هم مواظب كارشان باش . اين دين درس كرم به انسان مى آموزد كه ديگران مهمان سفره انسان باشند.
ابوحمزه ثمالى از شاگردان خوب حضرت سجاد - سلام الله عليه - بوده است . امام سجاد - سلام الله عليه - در دعاى معروف (276) به ابو حمزه ثمالى به ما چه مى آموزانند؟ عرض مى كند: خدايا بزرگ و كوچك ما، زن و مرد، بچه روستائى و شهرى ، دور و نزديك ، همه و همه را بيامرز، گاهى به عنوان عموم و گاهى تك تك اين عناوين و اصناف را نام مى برد. اين چنين نباشد كه انسان در دعاء فقط خود و بستگان نزديك خود باشد.
چون ماه مبارك رمضان از يك عظمتى برخوردار است حضرت در ماه شعبان مى فرمايند: برويد خودتان را آماده بكنيد و دعاء كنيد كه ماه مبارك رمضان را با اين بركت و رحمت و مغفرتى كه مى آيد، ادراك كنيد. فرمود: فاسئلوا الله ربكم بنيات صادقه و قلوب طاهره ، ان يوفقكم بصيامه و تلاوه كتابه فان الشفى من حرم غفران الله - عزوجل - فى هذا الشهر العظيم ، واذ كروا بجوعكم و عطشكم فيه جوع يوم القيامه و عطشه . آن كسى كه محروم بماند از مغفرت خداوند در حقيقت شقاوتش كامل است .
در بعضى از رواياتى (277) كه بعنوان فضيلت صوم نقل گرديده ، آمده است كه روزه بگيريد تا گرسنه بشويد و درد گرسنگان را بچشيد. اين به زبان ما با ما سخن گفتن است . اين براى قدم هاى اوليه است و گر نه چرا ما بايستى بگذاريم كسى گرسنه باشد در عوض خودمان هميشه سير باشيم ؟ اما اين تعبير آن است كه شما به فكر قيامت باشيد، چون در قيامت واقعا يك عده اى گرسنه هستند. در عين حالى كه غذا مى خورند سير نمى شوند، نه اينكه نمى خورند بلكه مى خورند ولى سير نمى شوند: همانطورى كه در دنيا هرگز سير نمى شدند - در دنيا اين حس آز و طمع تمام شدنى نيست - در آخرت هم به صورت هل من مزيد ظهور مى كند (278). فرمود: شما به فكر گرسنگى و تشنگى قيامت باشيد نه به فكر گرسنگى و تشنگى ديگران ، آن را كه بايد در قدم هاى اوليه تامين كرد.
و تصدقوا على فقراء كم و مساكينكم روزه براى آن صحنه قيامت است و وظيفه ديگرش در اين ماه آن است كه به فقراء و مساكين صدقه بدهيد، كه صدقه بايستى با احترام و قصد قربت همراه باشد نه با تحقير يا ترحم .
و قرار كباركم وارحموا صغاركم بزرگانتان را گرامى بداريد و كوچكان را رحم كنيد. استاد و معلم را تكريم نمائيد و بزرگى تنها مربوط به سن نيست بلكه اگر كسى از شما از نظر مقام معنوى بزرگ تر بود او را گرامى بداريد.
روزى از عباس عموى پيامبر پرسيدند (279): انت اكبر ام رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم -؟ شما بزرگتر هستيد يا رسول الله (ص )؟ فرمود: هوا اكبر وانا اسن . او بزرگتر ولى سن من بيشتر است . اين را مى گويند ادب در گفتار. نگفت من بزرگترم ، گفت او بزرگتر است ولى سن من بيشتر است . يا: هو اكبر وانا ولدت قبله . به اين تعبير هم نقل شده است . نسبت به بزرگ مقام تكريم را رعايت كنيد، كوچكان را رحم كنيد. اگر چيزى مى دانيد كه ديگرى نمى داند به او بياموزيد. تنها مسئله ، مسئله عاطفى نيست . تعليم ، تربيت ، تزكيه و مانند آن يكى از بهترين شعب رحم به صغار است .
گفتار نهم
وصلوا ارحامكم واحفظوا السنتكم ارحام را صله و ديدن و زبانتان را حفظ كنيد، نه تنها در روز كه در روزه هستيد، بلكه در تمام ماه زيرا اين امور، آداب روزه نيست ، آداب ماه روزه است . بحثى در آن نيست كه روزه دار موظف است زبانش را حفظ كند اما وقتى شب فرا رسيد مى تواند دهان را باز كند هر چه خواست بگويد؛بلكه در اين ماه بايد زبان را حفظ كند. چيزى بهتر از فراگيرى علوم الهى ، گفتن و شنيدن معارف دين ، نيست . اگر انسان توفيقى داشت جلسه تفسير يا حديث يا احكامى داشت زهى سعادت او، اگر نداشت امر به معروف و نهى از منكر و مانند آن ؛اگر نتوانست لااقل ذكر.
يكى از بهترين و مهم ترين كتابهاى فقه اماميه كتاب جواهر است كه مولف بزرگوارش در طى 30 سال اين كتاب قيم اماميه را نوشت . در پايان اين كتاب چنين مرقوم فرمود: كه خداى متعال چنين مقرر كرد امشب كه شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان است اين كتاب به پايان برسد. شب بيست و سوم كه از تمام شب هاى ماه مبارك رمضان افضل تر است ، از شب بيست و يكم و نوزدهم هم افضل است اين فقيه نامور مشغول نوشتن كتاب فقه بوده است كه مى گويد خدا را شكر مى كنم كه اين چنين مقرر فرمود كه در ليله قدر اين كتاب شريف به پايان برسد. چيزى بالاتر از عالم و آگاه شدن نيست . علم است كه زمينه اى براى به عقل رسيدن انسان مى گردد و انسان عاقل آسوده است . هرگز انسان عاقل در عذاب نيست ، لذا فرمود در اين ماه زبانتان را حفظ كنيد.
امام صادق از اجداد كرامشان از رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - نقل فرمود: من عرف الله و عظمه منع فاه من الكلام و بطنه من الطعام و عنانفسه بالصيام والقيام (280) حضرت فرمود براى اينكه انسان مواظب دهان باشد و حرفى را نزند معرفت خدا لازم است . كسى كه خدا را بشناسد و او را بزرگ بشمارد در پيش ‍ خداى عظيم هر حرفى را نمى زند و شكم را هم به غذاى حرام آلوده نمى كند.
در حالات اميرالمؤ منين - سلام الله عليه - نقل شده است (281) كه حضرت باغى داشت . روزى به باغبانش فرمود: غذائى دارى ؟ عرض كرد: يك غذاى ساده اى دارم كه شايسته شما نيست . از كدوى بى روغن غذائى تهيه كرده ام . فرمود: حاضر كن . باغبان مى گويد: حضرت دستهاى مبارك را شستند و اين غذا را ميل فرمودند بعد هم اشاره به شكم كردند فرمودند: شكمى كه با اين غذاى ساده سير مى شود بدا به حال كسى كه شكم او، او را به آتش ببرد.
لذت خوردن همان چند لحظه ايست كه غذا در فضاى دهان است . فرمود كسى كه خدا را شناخت ، شكمش را از غذاى حرام حفظ مى كند، كنار هر سفره نمى نشيند، عنايت دارد كه خود را با روزه گرفتن بپروراند؛خود او مورد عنايت اوست ، خودش را فراموش ‍ نمى كند.
يكى از نصيحت طلبان به اباذر نوشت كه مرا نصيحت كن (282). اباذر هم در جواب مرقوم فرمود: به عزيزترين دوستانت ستم نكن ، دوباره آن شخص در جواب نوشت كه اين مطلب روشنى بود، انسان كه به دوست عزيزش جفا نمى كند. من از شما نصيحت خواستم شما گفتيد به عزيزترين دوستان جفا نكنيد. اباذر در جواب فرمود: عزيزترين افراد نسبت به آدم خود آدم است . هيچكس به اندازه خود آدم پيش انسان عزيز نيست . فرمود: جان خود را نيازار، نرنجان و آسيب نرسان . چون هر گناهى را كه انسان مرتكب مى شود فشارى است كه به جان خود وارد مى كند.
در چند جاى قرآن كريم آمده است كه عده اى هنگام مرگ گرفتار زدن فرشتگان اند؛يعنى فرشتگان صورتها و پشت هاى اينها را مى زنند: يضربون وجوههم وادبارهم (283).
مرحوم آقاى حاج شيخ محمد على شاه آبادى - قدس الله نفس ‍ زكيه - استاد امام خمينى - دام ظله - در علوم عرفانى كتابهاى نافعى دارند. يكى از آن كتابها شذرات المعارف است . در شذرات (284) مى فرمايند اينكه خداى سبحان فرمود در هنگام مرگ فرشتگان صورتها و پشت هاى عده اى را مى زنند، آن گرون كسانى هستند كه كارى در دنيا فراهم و تحصيل نكردند. ملائكه اى كه موكل دنيا هستند پشتش را محكم مى زنند كه وقتت در دنيا تمام شد، از اين جا بيرون برو.
فرشتگانى كه موكل آن عالم اند، مى بينند اين با دست خالى و روى سياه دارد مى آيد، به صورت او مى زنند كه عمرى در دنيا بودى چرا با دست خالى آمدى ، به خودت عنايتى نداشتى .
در اين خطبه شريف هم رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - مى فرمايد: كسى كه خدا را بشناسد او را بزرگ بشمارد با روزه گرفتن به خودش مى رسد. آن كه روزه مى خورد به خودش عنايت ندارد، آن كه روزه مى گيرد به خود مى رسد و مى خواهد خود را از اين حيات حيوانى نجات بدهد.
وقتى اين بيان را از حضرت شنيديد: قالوا: بابائنا وامهاتنا يا رسول الله ، هولاء اولياء الله . قال : ان اولياء الله سكوتهم فكرا و تكلموا فكان كلامهم ذكرا و نظروا فكان نظر هم عبره و نطقوا فكان نطقهم حكمه و مشوا فكان مشيتهم بين الناس بركه ، لولا الاجال التى قدكتبت عليهم لم تسقر ارواحهم فى اجسادهم خوفا مت العذاب و شوقا الى الثواب .
عرض كردند: يا رسول الله ! پدر و مادر ما بفداى شما! اينها معلوم مى شود از اولياء الله اند. فرمود: اوليا الله بالاتر از اينها هستند. اگر كسى مواظب دهانش باشد كه هر حرفى را نزند، مواظب شكمش ‍ باشد كه پر نخورد يا هر غذائى را نخورد، روزه اش را بگيرد و نمازش ‍ را بخواند كه جزء اولياء الله نيست ؛اين جزء مؤ منين معمولى است . اولياء الله اهل تامل و تفكراند. دور انديش و مال بينند.
اولياى الهى متعمق اند. حرف مى زنند و حرف اين ها يا حق است . به يك انسان مومن مى گويند زياد حرف نزن ، به يك مؤ من عارف مى گويند مرتب سخن بگو، مردم را هدايت كن ، و مردم را به ياد حق متذكر كن . آن جزء صفات سلبيه مؤ من است كه انسان حرف بد نزند، غذاى زياد و حرام نخورد؛اينها جزء آداب اوليه است . اولياء الهى كسانى اند كه سخن آنها ياد حق است ؛به تعبير مرحوم استاد علامه طباطبائى - رضوان الله عليه - تقريبا چند هزار نفر رسول خدا - عليه آلاف التحيه و الثناء - را درك كردند. در كتاب اسدالغابه فى معرفه الصحابه (285) حدود چند هزار نفر از اصحاب را كه رسول خدا را درك كردند نام مى برد. همه آنها يك طرف ، على بن ابيطالب - سلام الله عليه - يك طرف . آن دوازده هزار نفر به اندازه على بن ابيطالب (ع ) حرفى كه به درد بخورد، نزدند. آنها هم حضرت رسول (ص ) را ديدند، پاى منبر حضرت (ص ) سالها نشستند، پشت سر حضرت سالها نماز خواندند، مجالس درس و بحث حضرت را مكرر ديدند، اما آنها به اندازه حضرت على (ع ) حرف نزدند. آنها مى آمدند و مادامى كه در جلسه درس نشسته بودند لذت مى بردند، اما لذت آنان زود گذر بود.
يكى از اصحاب رسول اكرم (ص ) به حضرت عرض كرد مجلس ‍ شما بسيار شيرين و سودمند است ولى از مجلس شما كه بيرون رفتيم ديگر آن لذت و نشاط براى ما نيست . حضرت فرمود: استعن بيمينك و اوما بيده اى خط (286). چرا به من مى گويى از دستت كمك بگير، يعنى آنچه كه اين جا گفته مى شود بنويس . تو هم دفتر خاطرات داشته باش . بگو فلان روز آن حديث را ما شنيديم ، آن روز اين آيه اين چنين تفسير شد. بعد وقتى منزل رفتى اين دفتر خاطرات را ورق مى زنى ، مطالعه مى كنى ، لذت مى برى . اگر مثل چوب خشك آمدى نشستى ، وقتى بيرون رفتى لذت نمى برى . حضرت على (ع ) اگر وقتى نبودند، مسافرت بودند، از مسافرت كه باز مى گشتند فورا به حضور رسول الله - عليه آلاف التحيه و الثناء - شرفياب مى شدند. و عرض مى كردند، چه آيه نازل شده است ؟ در چه زمينه نازل شده است ؟ تفسيرش چيست ؟ يا اگر حضرت نبودند همين كه از سفر باز مى گشتند رسول خدا به دنبال اميرالمومنين مى فرستادند و به حضرت مى فرمود: در غياب شما اين آيه نازل شده ، در اين زمينه نازل شده ، معنايش اين است . چون آن دوازده هزار نفر جزء اولياء الهى نبودند كه هنگامى كه سخن مى گويند كلامشان ذكر باشد. فرمود: اولياء الهى حرفشان ياد خدا است ، مرتب نور مى دهند.
در قرآن كريم فرمود: يك عده اى نورانى اند: و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس (287). وقتى در بين مردم راه مى روند نورافشانى مى كنند راه كه مى رود حرف او، عمل او، رفتار او نور است . وقتى انسان با او مى نشيند به ياد خدا متذكر مى شود. سخن اين نيست كه چه خريدى و چه خوردى . سخن اين است كه آن آيه چيست و اين حديث چيست . اولياء الهى كسانى اند كه حرف مى زنند نه ساكت اند. خودشان كه تنها باشند، ساكتند؛سكوتشان فكر است . هيچ وقت خاموش نيستند. در جمع كه هستند يا به سولات جواب مى دهند يا مسئله طرح مى كنند. مجلس پربركت رسول خدا - عليه آلاف التحيه و الثناء - اينطور بود. اين چنين نبود كه مجلس آن حضرت (ص ) سرد باشد يا سوال مى كردند و حضرت جواب مى فرمود؛يا اگر كسى سوالى نداشت حضرت ابتداى به سخن مى فرمودند.
مردى در منطقه خودش ديد رسول خدا - عليه آلاف التحيه و الثناء - با همراهانش بعنوان مسافر عبور مى كنند (288) و چند لحظه اى هم زير درخت نشسته اند.
اين مرد با خود گفت : محضر حضرت آموزنده است براى اينكه يا يك عده سوالات خوب مى كنند و حضرت جواب مى دهند ما استفاده مى كنيم ؛ يا اگر آنها سوال نكردند حضرت شروع به سخن مى كنند - اين چنين نيست در چند لحظه اى كه كنار هم نشسته اند به تعطيلى بگذارد - مى گويد من آدم جزء اعضاى آن جلسه شدم ، ديدم حضرت در زمينه فرق مومن و غير مومن بحث مى فرمايند كه : مؤ من اگر از مرض شفا پيدا كرد اين بيمارى چند لحظه اى براى او مكتب است ، او مى فهمد سلامت در اختيار او نيست و هميشه هم مى ماند، و مادامى كه انسان سالم است بايد بهره صحيح از نعمت سلامت ببرد و مانند آن ؛ولى غير مومن اين چنين نيست اگر مريض ‍ شد، نه مى فهمد چه كسى او را مريض كرد و نه مى فهمد كه چه كسى او را سالم كرد و نه مى فهمد كه در زمان سلامت بايد چه كرد.
كالناقه مثل يك شترى كه او را يك جا ببنديد و بعد او را باز كنيد وقتى كه بستيد البته آب و علفش كم است ، وقتى كه باز كردى آب و علفش زياد است ، او نه مى فهمد چه كسى او را بست ، چرا او را بستند، حالا كه باز شد، چه بايد بكند، كجا بايد برود؟ اين بعنوان همان چند لحظه اى بود كه پاى درخت بعنوان استراحت نشسته بودند و سخن مى فرمودند كه كلامشان ذكر حق و ياد حق بود.
اولياء الهى كسانى اند كه وقتى نگاه به جهان مى كنند نظرشان با نظريه توحيدى همراه است ، عبرت مى گيرند (289). عبرت گرفتن ، يعنى از صفات بد به صفات بد به صفات خوب عبور كردن . اگر كسى حوادث روزگار را ببيند و از صفت بد به صفت خوب عبور نكند نمى گويند او عبرت گرفت مى گويند تماشا كرد، ولى اگر از صفت بد و زشتى به نيكى عبور كند، مى گويند اعتبار و عبرت گرفت . اينها نظرشان نظر عبرت آموز است . هم زبانشان به ياد حق گويا است كه خداوند سبحان قرآن را كه سراسر حكمت است بنام ذكر مى نامد، و هم آموزنده است كه انسان چگونه زندگى كند، و هم مجراى فيض حق است . بركات الهى بوسيله ايشان به امت اسلامى نازل مى شود. زندگى و خط مشى آنان بركت است ، در برابر عده اى كه و منهم من يمشى على بطنه (290) عده اى مشى شان روى شكمشان است ؛مانند خزندگان تمام تلاششان اين است كه براى شكم كار كنند. اما مشى اولياء الهى بركت است .
بعضى از اصحاب امام رضا - سلام الله عليه - در قم حضور داشتند، يكى از آنها به نام زكريا بن آدم كه در شيخان قم مدفون مى باشد نامه اى براى حضرت نوشتند يا پيام دادند كه رجال علمى و بزرگان يا پيرمردان قم رحلت كرده اند و من با نسل فعلى ماءنوس نيستم و مى خواهم اگر اجازه مى فرمائيد از قم بيرون بروم . حضرت به زكريا بن آدم فرمودند: خير تو در قم باش چون وجود تو براى مردم قم بركت است . خداى سبحان به بركت تو عذاب را از مردم قم بر مى دارد، آن طورى كه به بركت قبر پدرم موسى بن جعفر - سلام الله عليه - از كاظمين عذاب را برمى دارد. اين يك عالم است كه جزء اولياء الهى است كه مشى و حيات و مزار اينها بركت است .
قبلا گفته شد كه به مقام امام رسيدن ممكن نيست اما به مقام شاگردان آنها رسيدن ميسور است . آنها هم افرادى عادى بودند كه به اينجا رسيدند. آنها نه امام بودند و نه امامزاده ، جزء افراد عادى بودند كه با تلاش و درس خواندن جزء اولياء الهى گرديدند. اين راه ميسر است اگر ميسر نبود كه اين همه تشويق نمى كردند و دستور نمى دادند.
امام ششم - سلام الله عليه - فرمود: نعم الشفيع انا وابى لحمران بن اعين ناخذ بيده و لانتركه و نزواله حتى يدخل معنا الجنه (291). حمران بن اعين از شاگردان امام پنجم و امام ششم - عليهما السلام - بود. امام صادق فرمودند: من و پدرم شفيع خوبى هستيم براى حمران بن اعين (292). من و پدرم دست حمران بن اعين را مى گيريم ، رها نمى كنيم تا با ما وارد بهشت بشود.
اين حمران بن اعين يك جوان عادى بود و از علماء شد و به اين مقام رسيد. اينطور نيست كه انسان بگويد رسيدن به مقام اولياء الهى دشوار است . آن روز قيامت معلوم مى شود كه راه باز بود و ما نرفتيم . اگر آن قضاء و قدر الهى نبود كه براى هر كسى يك زمان معين و عمر مشخصى است ، اين اولياء الهى هرگز حاضر نبودند در دنيا بمانند.
اگر يك امتى روحش اين چنين شد، آنگاه او از تهديد ابر قدرت شرق و غرب نمى ترسد؟ به لطف الهى اين الان اين روح در بين امت اسلامى احياء شده است ، و الا كجاى دنيا را انسان سراغ دارد كه به اين صورت زير گلوله و آتش و آوار رفتن را تحمل كنند. اينها يك چيز نيست كه اگر مسئله انقلاب اسلامى نبود، انسان بطور عادى تحمل يا قبول مى كرد. اين مكتب است كه اينها را به اين جا رسانده است . چون هيچ كسى جز انسان فرومايه ستم را تحمل نمى كند. از بيانات على بن ابيطالب - سلام الله عليه - است كه فرمود: لايحتمل الضيم الا الذليل (293). ستم را فقط افراد پست تحمل مى كنند. اگر كسى بزرگوار و كريم شد زير بار ستم نمى رود. اينطور نيست كه اگر زير آوار موشكها مانده و تلى از آوار روى او ريخته او فشارى در جان دادن داشته باشد. اگر يك وقت تيرى به يك سرباز يا سپاهى يا رزمنده اى در جبهه جنگ خورد و او تا غروب در خونش دست و پا زد او لذت مى برد، او فشار جان دادن ندارد، و اگر يك منافق و كافرى سكته كرد او در فشار جان دادن است ، چون مرگ به لسان دين غير از مرگ به لسان طب است . طب وقتى بدن كسى سرد شد مى گويد او مرد، اما دين انتقال از دنيا به برزخ را مرگ مى گويد. تا اين شخص ‍ وارد برزخ شود چه رنجها و فشارها كه تحمل نمى كند. همين يضربون وجوههم وادبارهم همان حالت انتقالى به برزخ هست .
از امام باقر - سلام الله عليه - سوال كردند (294) كه شهداى كربلاء در برابر آن همه تير چه احساسى داشتند؟ فرمود: مثل اينكه شما با دو انگشتان خود گوشت يك انگشت ديگرتان را فشار بدهيد. چقدر درد مى آيد؟ شهداى كربلا هم در برابر آن همه تيرها و خنجرها و نيزه ها و دشنه ها همين مقدار احساس داشتند. چون وقتى روح متوجه جاى ديگر باشد، دردى را احساس نمى كند. روح متوجه تن باشد درد را احساس مى كند. آن كه حواسش پيش بدن و تن است ، خستگى و تشنگى و گرسنگى را بيشتر احساس مى كند و بيشتر رنج مى برد؛و آن كه حواسش متوجه مولاى او است ، خستگى و گرسنگى و تشنگى را احساس نمى كند. اصلا در ميدان جنگ همينطور است . در حال نماز - كه خود نماز محراب و جنگ با شيطان است - نيز همينطور است . آنها كه مشتاق لقاى حق اند، اگر قضا و قدر الهى نبود يك لحظه حاضر نبودند در دنيا بمانند. حيف آدم خوب كه در دنيا بماند.
در خطبه همام (295) على بن ابيطالب - عليه السلام - فرمود: متقين مشتاق رفتن به آن عالم اند. ريشه اين مطلب در همين حديث رسول خدا - عليه آلاف التحيه و الثناء - است . حضرت فرمود: اين هاجزء اولياء الهى اند . معلوم مى شود آنكه به ولايت رسيد، به سر روزه رسيده است ؛اين كه مواظب زبانش هست ، به ادب روزه رسيده است ؛و آن كه به احكام و آداب روزه مى پردازد، او بين راه است كه به باطن روزه راه پيدا كند. و اين كه حضرت در خطبه شعبانيه فرمود: واحفظوا السنتكم ، مواظب زبانتان باشيد، بعنوان ادب ؛چه در حالت روزه گرفتن و چه در حالت افطار در شب ، براى آن است كه انسان را از مرحله آداب به مرحله اسرار برساند.
و غضوا ابصاركم عمالا يحل النظر اليه . چشمهايتان را از چيزى كه نگاه به او حلال نيست ، بپوشانيد. گاهى انسان مبتلا است كه نامحرمى را نگاه كند: النظره سهم من سهام ابليس (296)، نگاه به نامحرم يك تيرى از تيرهاى شيطان است . يك وقت در اثر تمرين و تهذيب نفس از اين خطر رهائى پيدا كرد، اما بدش نمى آيد كه نامه ها و نوشته ها و اسرار ديگران را هم سرى بزند و ببيند، اين هم صحيح نيست . كسى حق ندارد نامه و اسرار ديگرى را نگاه كند. فرمودند در ماه مبارك رمضان چيزى كه نگاه به او حلال نيست ، نظر نكنيد. نه تنها در روزى كه روزه داريد، بلكه در اين ماه انجام ندهيد. چون جزء آداب اين ماه است .
وتحننوا على ايتام الناس ، كما يتحنن على ايتامكم . اگر علاقه مند هستيد كه بعد از مرگ شما با فرزندان شما با عاطفه رفتار كنند، شما هم نسبت به بازماندگان ديگران با عاطفه و چنين رفتار كنيد، مخصوصا به باز ماندگان شهدا؛آنها بيش از هر چيزى به مسئله عاطفه نيازمندند. اين عاطفه يك ملاطى است كه بنا روى اين ملاط استوار است . اين سنگ هاى سخت و آجرها و خشت ها با آن ملاط است ، آن نرمشى است كه اين افراد و اين اعضاء را به هم مرتبط مى كند. خداوند تهديد فرمود: وليخش الذين لوتر كوا من خلفهم ذريه صعافا خافوا عليهم فليتقوا الله و چ قولا سديدا . (297) نسبت به بازماندگان ديگران ستم نكنيد كه به بچه هاى شما همين ستم تحميل مى شود؛و انسان بعد از مرگ از جريان خانوادگيش ‍ باخبر است .
روزها اگر آزاد باشد سرى به منزل مى زند، مخصوصا هنگام ظهر تا ببيند بازماندگانشان مشغول نماز هستند يا خير. البته آنها كه فرصت بيشترى دارند هر روز سرى مى زنند، آنها كه آزادترند، امكانات بهترى دارند، هر روز سرى به منزل باز مانده مى زنند. آنها كه در بند هستند و گرفتارند هفته اى يكبار، و بعضى كه گرفتارى شان بيشتر است ماهى يكبار، و بعضى ديگر كه گرفتار شان خيلى زياد است ، سالى يكبار،بالاخره سرى به منزل ها مى زنند. اين طور نيست كه ارتباط بالكل قطع بشود.
وتوبوا الى الله من ذنوبكم از گناهانتان در اين ماه توبه كنيد كه اين جزء آداب اين ماه است .
وارفعو اليه ايدكم بالدعا فى اوقات صلواتكم . در هنگام نماز دستها را به دعاء برداريد كه اين دعاها مستجاب است و بهترين حال هم حالت نماز است ، در نماز فرمودند دستتان را به دعاء برداريد.
انسان هر چه دعا را آهسته تر بخواند، ادب دعا را بهتر رعايت كرده است ،
و سعى كند تنها براى خود دعا نكند، براى همه مسئلت كند؛و چنين پيشنهاد ندهد كه خدايا به من اين يا آن را بده ، بلكه بگويد به من خيره بده ، حالا هر چه هست .
در بسيارى از موارد است كه انسان با يك شتاب و فشار پيشنهاد مى دهد و از خدا اين متاع يا آن را مى خواهد، در حالى كه خطر او در همان چيز است كه او مى طلبد.(298) ربنا اتنا فى دنيا حسنه و فى الاخره حسنه (299) ادب دعاء را به ما مى آموزاند.
خدايا به ما در دنيا خير و حسنه بده ما نمى دانيم خير ما در چيست . بسيارى از افراد بودند كه خيال مى كردند كه خيرشان در داشتن مال است در حالى كه در همان راه به هلاكت رسيدند. انسان از خدا خير بخواهد، خدا ممكن است مؤ من را از نظر مالى ضعيف كند ولى هرگز آبروى مؤ من را نمى ريزد.
در حديث معصوم (ع ) آمده است كه مؤ من از نظر مالى ضعيف مى شود، اما آبرومند است . ندارى و ضعف مالى ننگ نيست (300) خزى و بى آبروئى بد است .
ممكن است كسى مال داشته باشد اما حيثيتى نداشته باشد. خداوند سبحان هرگز آبروى مؤ من را نمى ريزد. اگر انسان از خدا خير بخواهد، ديگر جق پيشنهاد خاص ندارد، چون همان مال او را سرگرم مى كند. كمتر كسى است كه هم مال داشته باشد و هم به وظائفش آشنا باشد و انجام بدهد. زيرا بسيار مشكل است كه مال دوست وقتى هم كه بيمار شد ولعى نسبت به مال نداشته باشد.
مناظره مانندى بين على بن ابيطالب - سلام الله عليه - و حضرت خضر - سلام الله عليه - واقع شده است . خضر - عليه السلام - اين چنين فرمود: ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء طلبا لما عندالله (301). چقدر خوب است كه اغنياء براى رضاى خدا به فقراء تواضع كنند. حضرت - امير سلام الله عليه - فرمود: و احسن منه تيه الفقراء على الا غنياء، اتكالا لما عندلله . بالاتر از تواضع اغنياء براى فقراء، بى اعتنائى فقرا نسبت به اغنياء مى باشد، براى اينكه توكلشان به خداست .
اين كرامت است كه از آن تواضع بالاتر است . تواضع اغنياء براى فقراء فضيلت است ، اما كرامت فقراء نسبت به او افضل است . فرمود بالاتر از تواضع غنى براى فقير، بى اعتنائى - نه بى ادبى - فقير است نسبت به غنى .
اسلام فرمود شما نسبت به هر انسانى مؤ دب باشيد - خواه مسلمان خواه كافر - ادب جزء وظائف اسلامى است ، فرمودند: صانع المنافق بلسانك واخلص ودك للمومن و ان جالسك يهودى فاحسن مجالسته (302). اگر با يك يهودى برخورد كردى نشستن با او را نيكونما - انسان بايستى در طرز نشستن ، برخاستن ، سخن گفتن ، برخورد كردن و امثال آن ادب را حفظ كند. انسان بايد با وقار و سنگين باشد. اگر اين روح در جامعه باشد آن وقت آيا كسى حاضر است مال اندوز باشد؟ بعد از پيروزى انقلاب چرا عده اى تلاش ‍ نمى كنند ثروت پيدا كنند؟ چون مى دانند هر چه ثروتشان بيشتر باشد در جامعه منفورترند. كسى براى اين ها حرمتى قائل نيست . چون نظام ارزشى بالكل عوض شد. اگر جامعه اين چنين باشد آيا كسى سعى مى كند كه زراندوز باشد؟ وقتى ديدند كه در جامعه طورى است كه فقيرش به غنى اعتناء نمى كند، اگر يك غنى وارد جلسه شد آن احترامى كه ديگران براى فقير قائل نيستند - نه اينكه بى ادبى مى كنند - بلكه او را فوق العاده بخاطر پولش تحويل نمى گيرند؛آيا كسى صرفا دنبال ثروت مى رود؟ اسلام مى گويد اگر كسى خواست خانه شخصى بسازد اگر بيش از اندازه حاجت طبقات ساختمان را بالا برد، براى فخر فروشى است و فرشتگانى هستند كه به او مى گويند يا افسوس الفاسقين اين تريد؟ (303)، اى بدترين فاسق ها كجا مى روى اگر كسى اين اصل را فهميد ديگر حاضر نيست خانه چند طبقه بسازد و آن جور زندگى كند.