اخبار نجف آباد

روایتی از یک پولدار گدا در نجف آباد

روایتی از یک پولدار گدا در نجف آباد

روایتی از یک پولدار گدا در نجف آباد از خاطرات دیگر طبابت در نجف‌آباد اینکه یکروز برای عیادت یک نفر که زخم عمیق و متعفنی در ساق پا داشت به محله پل سنگی رفتم. وارد خانه‌ای شدم که ایوان بزرگی داشت و مردی وسط ایوان خوابیده و مگس نیز دور او غوغا می‌کرد. زخم‌های ایشان

انتقاد هنرمندانه به اصناف نجف آباد

انتقاد هنرمندانه به اصناف نجف آباد

انتقاد هنرمندانه به اصناف نجف آباد نمایش شروع می‌شد؛ خان با ادبیات مخصوص خودش، لُغُز گویی، کنایه و اشاره، با دلِ پر خونی که از بعضی کاسب‌ها و نانواها داشت، چند کار را یک‌جا انجام می‌داد. تخلف بعضی کسبه را به زبان طنز گوشزد می‌کرد تا شاید از گران‌فروشی و احتکار دست بردارند. هشدار می‌داد

ختنه در خیابان

ختنه در خیابان

ختنه در خیابان مسواک کردن و مسواک وجود نداشت و تا آنجا که به‌خاطر دارم خودم بعد از اتمام دبیرستان شروع به مسواک زدن دندان‌هایم کردم دندان‌پزشک اصلاً حتی در اصفهان نیز وجود نداشت و کشیدن دندان، ختنه کردن و حجامت (یعنی گرفتن خون از پشت) و شکسته بندی به‌عهده سلمانی‌ها که بنام دلاک معروف

مرگ و میر گسترده نوزادان در نجف آباد

مرگ و میر گسترده نوزادان در نجف آباد

مرگ و میر گسترده نوزادان در نجف آباد پنج‌ساله‌بودم ولی موهایم هنوز رنگِ قیچی ندیده بود. بعد از پنج ‌خواهر به دنیا آمده بودم و اعتقاد داشتند چنین پسر نوبرانه‌ای را باید کربلا یا نجف‌اشرف، سر تراشید و هم‌وزن موهایش به فقرا پول داد. حوالی سال۱۳۳۱ با هزار‌ مشقت و سختی راهی عتبات شدیم تا

خورد و خوراک مردم نجف‌آباد

خورد و خوراک مردم نجف‌آباد

خورد و خوراک مردم نجف‌آباد خوراک مردم اغلب علاوه بر نان که بیشتر در منازل پخته و تهیه می‌شد و گوشت که بیشتر به صورت آبپز و ماست و پنیر که آنهم کمیاب و بیشتر از اوایل سال تا سه ماه اول سال پیدا می‌شد و بقیه سال از پنیر که در آب نمک نگهداری

نوروز در نجف آباد

نوروز در نجف آباد

نوروز در نجف آباد تبعات جنگ‌های جهانی اول و دوم به همراه ناامنی توسعه یافته در سطح کشور، کار را به جایی رسانده بود که قوت‌غالب مردم، نان جو یا گندم به همراه مقدار کمی لبنیات بود. این حداقل غذا هم که با مشقت زیاد تامین می‌شد، وقتی برقرار بود که سر و کلۀ شرایط

نسخه دیجیتال کتاب های تاریخ شفاهی لشکر۸نجف

نسخه دیجیتال کتاب های تاریخ شفاهی لشکر۸نجف

نسخه دیجیتال کتاب های تاریخ شفاهی لشکر۸نجف از مجموعه کتاب های در دست تدوین و انتشار لشکر ۸ نجف اشرف در موضوع تاریخ شفاهی عملکرد رزمندگان این یگان در طول دفاع مقدس، کتاب های زیر تاکنون به صورت نسخه دیجیتال (پی دی اف) آماده عرضه و استفاده شده اند. دانلود و استفاده از مطالب این

دستشویی پنج برادران در اولین مدرسه نجف آباد

دستشویی پنج برادران در اولین مدرسه نجف آباد

دستشویی پنج برادران در اولین مدرسه نجف آباد دستشویی مدرسه (محل فعلی درمانگاه فرهنگیان در چهار راه شهرداری نجف آباد) عبارت بود از پنج توالت که آنروزها بنام مستراح یا خلا نامیده می‌شد و در جنوب مدرسه و روبروی درب ورودی مدرسه بود. به طوری‌که هر کس وارد مدرسه و یا به عبارت دیگر وارد

فحاشی یک لات به راهپیمایی کنندگان نجف آباد

فحاشی یک لات به راهپیمایی کنندگان نجف آباد

فحاشی یک لات به راهپیمایی کنندگان نجف آباد چند ‌ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود ولی برخی الوات هنوز به همان رویۀ سابق‌شان ادامه می‌دادند. یکی داشتیم به نام نعمت که حوالی مرکز شهر مغازه داشت. از آن «بزن‌بهادر»های قُلچماق که خیلی بد‌دهن و جوگیر بود. سیستم‌اش را خیلی سریع روی انقلاب تنظیم کرده بود

شاه‌دوستان نجف آباد

شاه‌دوستان نجف آباد

شاه‌دوستان نجف آباد از مشهورترین شاه‌دوستان نجف‌آباد باید به خانواده‌ای اشاره کنم که سه پسر شاخص داشت. یکی‌شان مشروب‌فروشی داشت و قبل از انقلاب مغازه‌اش را چندین‌بار جا‌به‌جا کرد. خیلی اهل سیاست نبود و سرگرم زندگی‌اش بود و بعد از انقلاب، مشغول کاسبی دیگری شد. پسر دوم خانواده، معلمی بود که برای سال‌ها مسئولیت «پیش‌آهنگی»

تصاویر انقلاب در  نجف آباد+تصویر

تصاویر انقلاب در نجف آباد+تصویر

تصاویر انقلاب در نجف آباد+تصویر این پنجاه تصویر، متعلق به آلبوم شخصی یکی از چهره های سرشناس و انقلابی نجف آباد است (متاسفانه هنوز نتوانسته ایم او را شناسایی کنیم) که از طریقی به دست مان رسیده است. بیشتر این تصاویر، مربوط به قبل از پیروزی انقلاب و پاییز و زمستان ۵۷ است و بخشی

داستان چاپ اعلامیه های انقلابی در نجف آباد

داستان چاپ اعلامیه های انقلابی در نجف آباد

داستان چاپ اعلامیه های انقلابی در نجف آباد باورم نمی‌شد که به این راحتی آزادمان کنند. داشتم هاج و واج نگاهش می‌کردم که دوباره حرفش را کمی جدی‌تر تکرار کرد. خیلی سریع خودم را جمع‌وجور کردم، کلید را گرفتم و گواهینامۀ کاغذی‌ام که همان اولِ ورودمان به شهربانی، داخل سطل آشغال ریز‌ریزش کرده بودند را