نجفآباد در طول انقلاب 37شهید داشته که بیشترین تعداد آن با یازده شهید مربوط به غائلۀ 11محرم (21 و 22 آذر57) است. یکی از مجروحان این حوادث (شهید غلامحسین احمدی) نیز، یک هفته بعد بر اثر عوارض ناشی از جراحت به شهادت میرسد
گاهی در مورد شهادت برخی شهدا، روایت هایی گفته و مرتب نقل می شود که چندان درست نیست و متاسفانه این روایت های اشتباه، در خبرگزاری های کشوری نیز انعکاس پیدا کرده و می تواند مورد استناد دیگران قرار گیرد.
اوایل56 فعالیت مجاهدین خلق (منافقین) در نجفآباد به واسطۀ دانشجوهای نجفآبادی که در تهران درس میخواندند، رونق خوبی گرفته بود. بعد از اعلام رسمی تغییر ایدئولوژی سازمان در سال54، خیلیها مارکسیست شدند ولی بچههای نجفآباد بیشتر از طیف مذهبیها بودند.
انقلابیهای نجفآباد از بیستم بهمن57 خانۀ تقریباً مخروبۀ حاجعبدالحسین کارشناس روبهروی حوزۀ علمیۀ قدیم را تبدیل کردند به جایی شبیه کمیته. حدود بیست نفر از اراذل و عوامل رژیم را در زیرزمین و اتاقهای خانه زندانی کردند و گوشه و کنار کارهای شهر را به دست گرفتند.
پیکر مرحوم سید رضا اسماعیلیان، پدر شهید سید محمد رضا، حوالی ساعت 10 صبح شنبه 15 مهر 1402، از مقابل منزلش در محله صفا نجف آباد، به سمت گلزار شهدای این شهر تشییع خواهد شد.
چند ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود ولی برخی الوات هنوز به همان رویۀ سابقشان ادامه میدادند. یکی داشتیم به نام نعمت که حوالی مرکز شهر مغازه داشت. از آن «بزنبهادر»های قُلچماق که خیلی بددهن و جوگیر بود.
از مشهورترین شاهدوستان نجفآباد باید به خانوادهای اشاره کنم که سه پسر شاخص داشت. یکیشان مشروبفروشی داشت و قبل از انقلاب مغازهاش را چندینبار جابهجا کرد. خیلی اهل سیاست نبود و سرگرم زندگیاش بود و بعد از انقلاب، مشغول کاسبی دیگری شد.
این پنجاه تصویر، متعلق به آلبوم شخصی یکی از چهره های سرشناس و انقلابی نجف آباد است (متاسفانه هنوز نتوانسته ایم او را شناسایی کنیم) که از طریقی به دست مان رسیده است.
باورم نمیشد که به این راحتی آزادمان کنند. داشتم هاج و واج نگاهش میکردم که دوباره حرفش را کمی جدیتر تکرار کرد. خیلی سریع خودم را جمعوجور کردم، کلید را گرفتم و گواهینامۀ کاغذیام که همان اولِ ورودمان به شهربانی، داخل سطل آشغال ریزریزش کرده بودند را ریختم داخل جیبم و با ترس و لرز رفتم سراغ وانت.
مهمترین نماد رژیم در نجفآباد، مجسمۀ شاه در میدان مرکزی یا همان باغملی بود که بعدِ انقلاب به اسم امامخمینی نامگذاری شد. سال۵۷ در برخی شهرها مجسمۀ شاه یا وابستگاناش را به زیر کشیده بودند و روی همین حساب، رفتیم توی نخِ اینکار ولی رژیم حواسش حسابی جمع بود.
یکی از کارهای کمیته که بعدها سپاه در نجف آباد تا چندسال ادامهاش داد، اجرای حکم شلاق بود. تقریباً تمامی محکومان شلاق را متهمان موارد اخلاقی تشکیل میدادند. هم زن داشتیم و هم مرد. بر اساس انشای قاضی، گاهی حکم را باید در زندان، سپاه یا ملاءعام اجرا میکردیم.
یکی دیگر از کارهایی که در موضوع چاپ انجام دادیم، مربوط میشد به قضیۀ اعتصاب غذا در کلیسای «سَنتمِری» پاریس. روز اول مهر56 رژیم بعث عراق در ادامۀ تشدید فشارها به حضرتامام، محل سکونت ایشان در نجف را محاصره و محدودیتهای زیادی برای ترددها و ارتباطات ایجاد کرد.