تاريخ اديان و مذاهب جهان جلد اول

عبداللّه مبلغى آبادانى

- ۱ -


فهرست مطالب
مقدمه ناشر
در آمدى بر: تاريخ
تاريخ
تعريف ، لغت ، اصطلاح ، علم تاريخ ، فلسفه تاريخ ، تاريخ و تمدن ، تاريخ وتكامل ،
آغاز تاءليف تاريخ
تقسيمات تاريخ
تقويم تاريخ
مبداء تاريخ ؟
نظر دانشمندان اسلامى
تاريخ اسلام و مبداء آن
كتاب شناسى
دين و مذهب ؛ تعاريف ، ديدگاهها
پيدايش دين و مذهب در جوامع بشرى
معنى دين و مذهب و اشاره اى به طبقه بندى آنها
معنى و مفهوم ؛
دين در اصطلاح اسلامى
معنى ((مذهب )) و فرق آن با دين
طبقه بندى مذاهب و اديان
دين و مذهب از ديدگان جامعه شناسان :
استبداد دينى بدترين نوع نظامهاى استبدادى
نگاهى كوتاه به پيشينه پرستش ؛ از آغاز تاكنون
وجوه مشترك اديان بزرگ در حكمت عملى
انسان و مذاهب در تاريخ
انسان در تلقى اديان و مذاهب
عهد عتيق ، تورات :
((بندهشن )) (از كتب معتبر زبان پهلوى ):
روايات مذهبى منسوب به اسلام :
ديدگاه اسلامى آفرينش ؛
تحليل فلسفى داستان آفرينش در قرآن ؛
پيدايش انسان و علوم طبيعى ؛
تاريخچه پيدايش نخستين انسان
انسان نئاندرتال و عقايد او
انسان كرومانيون و عقايد او
مراحل شعور دينى انسان ؛
تقسيم بندى تاريخ و انسان شناسى به سه دوره كلى
پيدايش خط مبناى تمدن انسانى
مذاهب بدوى تاريخ
مذهب و عقايد مذهبى انسان ؛
اديان و مذاهب بدوى :
مذاهب ابتدائى
فتيشيسم روح پرستى :
انيميسم روح پرستى ؛
انيميسم چيست ؟
اشكال مختلف جان پرستى
جايگاه سحر و جادو در آنى ميسم
عنصر سحر و جادو در: فلسفه آنى ميسم
آثار و نتايج آنى ميسم
توتميسم ؛
مذهب توتميسم و اصول و اركان آن
1 توتم ؛
2 مانا؛
3 تابو؛
فرائض و واجبات آئين توتمى
تحليل فلسفى انسانى توتميسم ؛
تحليل خصوصيات مشترك اديان بدوى در ذهن انسان ابتدائى ؛
اديان و مذاهب مصر باستان
گزيده اى از تاريخ و جغرافياى مصر باستان
اديان باستانى مصر؛
معابد؛
پس از مرگ ؛
در محكمه اوزيريس ؛
خدايان مصر باستان
راز موميائى مردگان ؛
اهرام سه گانه ؛
طبقه روحانيون و كاهنان ؛
تلاش براى يكتاپرستى و ممانعت روحانيون ؛
اديان و مذاهب روم باستان
جغرافياى تاريخى انسانى روم قديم
عقايد باستانى روم ؛
خدايان رومى ؛
پانتئون خدايان رومى ؛
مراسم دينى ؛
فرجام ؛
اديان و مذاهب يونان باستان
جغرافياى تاريخى انسانى
دين و مذهب
خدايان يونان ؛
اماكن مقدسه ، اساطير، باورهاى مذهبى ؛
روحانيون باستان ؛
مكاتب عرفانى يونان باستان ؛
مذاهب مرموز يونان باستان ؛
فرجام ؛
اديان و مذاهب باستانى ژاپن
جغرافياى تاريخى انسانى
عقايد و اديان ؛
شين تو؟ در گذشته و حال :
شين تو دين بومى مردم ژاپن
ارواح نياكان ؛
تفكر نژاد و سرزمين برتر؛
مناسك و مراسم ؛
روحانيت مذهب شين تو؛
((شين تو)) جديد؛ عقايد و احكام
اساطير و خرافات ؛
نقوذ مذاهب و اديان بيگانه ؛
فرجام ؛
اديان و مذاهب چين باستان
حفرافياى تاريخى انسانى
پيشينه سياسى باستان :
اديان ابتدائى چينى ؛
اديان سه گانه چين باستان ؛
پرستش ارواح و خدايان فراوان
خدايان نر و ماده ؛
روح پرستى ؛
زمين پرستى ؛
آسمان پرستى ؛
ارواح خير و شر؛
جاودانگى ارواح ؛
دين ((تائو)) و بنيانگذار آن ؛
لائوتسه و آئين او
تائو، مبتنى بر وحدت وجود؛
پيشينه تائو؛
ارواح هشتگانه لائوتسه ؛
لائوتسه و تائو؛
فلسفه و تعاليم تائو؛
كنفوسيوس
بيوگرافى
كلمات حكيمانه ؛
تعاليم ؛
آثار؛
فرجام ؛
روحانيت چين باستان ؛
تحليل فلسفه كنفوسيوس ؛
وارثان و شاگردان كنفوسيوس
1 منسيوس :
2 مودزو؛
مكتب و تعاليم مودزو
مكتب هسون دزو؛
اديان و مذاهب هند
جغرافياى تاريخى انسانى
قديمى ترين دين هند؛
دين ودا
پيشينه تاريخى دين ((ودا))؛
معنى كلمه ودا؛
تفسير وداها؛
خدايان ودائى
مراتب خدايان ؛
مفهوم يكتاپرستى در ريگ ودا؛
جوهره عرفانى و انسانى ودا
آئين برهمن ؛
كتب مقدس برهمن ؛
جوهره انسانى برهمن :
مراحل ((كارما))، ((سامسارا)) و ((نيروانا))؛
هندوئيزم ؛
دين هندو پيشينه تاريخى آن
كتب مقدس ؛ و خدايان هندو
مراسم عبادى هندو؛
روحانيون ؛
انشعاب در هندوئيزم ؛
سيكيسم ؛
1- بيوگرافى گورونانگ :
2 پيشه مذهبى - عقيدتى نانگ :
عقايد و آراء سيكيسم :
معابد و مراسم ؛
مراسم ازدواج :
معناى واژه سيك و خلاصه مراسم عبادى و مرگ در آئين سيكها؛
ويژگى هاى مذهب سيك ؛
آئين جين ؛
تاريخچه ، تعاليم و مؤ سس جين
قانون ((اهميسا)) در آئين جين ؛
فلسفه آفرينش از ديدگاه ، آئين جين ؛
رياضت جينى ؛
تحقيق پيرامون بنيانگذار مذهب جين ؛
آئين بودا و زندگى نامه او
بيوگرافى و شرج حال
افسانه هاى بودا؛
اصول اساسى تعاليم بودا؛
اخلاقيات بودا؛
مراسم و علائم بودائى ؛
چهار حقيقت عالى ؛
كتب مقدس ؛
مرگ بودا؛ و انشعاب در آئين او
آيا وجود ((بودا)) يك افسانه است ؟
اديان و مذاهب نوظهور هند؛
الف : آئين برهما سماج ؛
ب : آئين راما كريشنا؛
ويژگى هاى مذهب بهاگتى ؛
اديان نوبنياد و جديد در كشور بزرگ هند
آئين كبير
اكبر شاه و آئين وى در هندوستان
نظام طبقاتى در كشور هند
اعتقاد به تثليث در آئين هندوئى
فرقه جوكيان
كتاب مسلك يوگا يا مرتاضان هند
آب پرستى يا مذهب آب پرستى در هند
گاوپرستى يا توتم پرستى در هند قديم و امروز
بوزينه پرستى در كشور هندوستان
مارپرستى در كشور هندوستان
پرستش آلت تناسلى در هند
پيدايش آئين هندو از ودا
اماكن و عبادتگاههاى مردم هند در آن كشور پهناور
سخن ابن نديم در اين باره
بتكده شهر مولتان
بتخانه شهر باميان هند
عبادت بت بد در هندوستان
بت مهاكاليان در كشور هندوستان
فرقه دنيكيان در هندوستان
فرقه چندرى هكينيان در هندوستان
فرقه انشينيان در هندوستان
فرقه بكرنتينان در هندوستان
فرقه كلنكاياتريان در كشور هندوستان
مذهب مهايانا در هندوستان
اديان و مذاهب ايران باستان
ايرانيان بومى و عقايد اوليه
جغرافياى تاريخى انسانى
سابقه تاريخى نژادى و پيشينه عقيدتى آريائى ها؛
دين قومى ترين سكنه ايران
اعتقادات خاص اقوام آريائى
مذهب مردم عيلام
((ميترائيسم )) يا مهرپرستى باستان ؛
تاريخچه و عقايد
اساس مهرپرستى يا ميترائيسم ؛
روحانيون مهرپرستى ؛ ريشه هاى تاريخى آئين
ميترا در اديان ديگر؛
افسانه پيدايش ميترا؛ تبليغات مهرپرستى
مهر پرستى و تقدس عدد ((هفت ))
عقايد كلى ميترائيسم ؛ و جايگاه آن در جهان
بقاياى آثار مهرپرستى در ايران ؛
مراسم ((قربانى )) و چگونگى آن ؛
شراب مقدس ودائى در ((ميترائيسم ))؛
آئسن ايرانى لرى ((كاست ))؛
عقايد قوم سومر و آكاد؛
عقايد ((ماد))ها؛
عقايد سكاها؛
مذهب هخامنشيان ؛
مذاهب دوره ساسانى ؛
آئين زرتشت
آشنائى با آئين زرتشت
الف : زمينه
ب : اصول تعاليم ؛
ج : زرتشت موبدان ؛
تحريف مذهب زرتشت ؛
زرتشت ؟
دين زرتشت
اوستا
يشت ها و گاتها
سخن ابوريحان بيرونى درباره كتاب زرتشت
نظر يك محقق فرانسوى
عقيده محققين معاصر در اين باره
توضيحات پورداوود پيرامون اوستا و بخشها و شرح هاى آن
بخشهاى اوستا؛
الف : يسنا.
ب : يشتها؛
ج : ونديداد؛
د : ويسبرد؛
ه : خرده اوستا؛
و: دساتير آسمانى ؛
بخشهاى ديگر اوستا
سرنوشت اوستا؛
ديدگاهها؛
الف : منابع اسلامى ؛
ب : در ((تورات )) و انجيل
ج : در ((انجيل ))؛
واژه مجوس ؟
واژه مغ ؟
تعاليم و احكام ؛
نظر محققين درباره توحيدى بودن آئين
اصول تعاليم زرتشت بعقيده جان ناس
الف : نيايش در آتشكده ؛
ب : روحانيت زرتشت ؛
ج : اعياد و مراسم ؛
ه ‍: آتش مقدس ؛
و: آتشكده ها؛
زناشويى و مراسم خاص زرتشتيان
ازدواج و محارم ؛
احكام حقوقى زن و مرد در آئين زرتشت ؛
ازدواج ابدال ؛
مراسم ازدواج ؛
طلاق و علل آن ؛
مراسم سدره پوشى ؛
مراسم گشتى بستن ؛
احكام اموات ؛
تعاليم محورى زرتشت ؛
سر محور اساسى آئين زرتشت
فره ايزدى ؟
زروان ؛ خالق اهورامزدا و اهريمن ؛
بهشت و دوزخ ؛
برج سكوت
شرح حال روان متوفى در متون زرتشتى
آيا ازدواج با محارم در آئين زرتشت وجود دارد؟ يا اين نسبت ، تهمت است ؟
دفاعيه يكى از روحانيون زرتشتى
انواع پيوند زناشوئى در كيش زرتشت
موضوع زناشوئى با محارم و نزديكان
معنى و مفهوم خيتودت چيست ؟
نظر اسلام در مورد نكاح موقت با زنان زرتشتى
مقدمه ناشر
استقبال از ((كتاب )) و گرايش به ((كتابخوانى )) در جامعه ما بعد از انقلاب اسلامى ، داراى فراز و نشيب قابل توجهى بوده و بدين جهت چاپ و نشر كتاب نيز از طرف ناشرين دستخوش تغييرات قابل ملاحظه اى گريده است .
بدون شك تحولات اجتماعى در ابعاد گوناگون تاءثيرات مهمى بر فكر و فرهنگ مردمى كه تاءثير از محيط اجتماعى هستند دارد. ولى از طرف ديگر توانايى فكرى و رشد فرهنگى آگاهان مسائل فكرى مى تواند ساختار حركت هاى كمى و كيفى موجود در بافت هاى گوناگون اجتماعى را در جهت پويائى انديشه هاى آگاه قرار دهد.
و مى دانيم اساس ((فرهنگ پويا)) بر وجود ((كتاب آگاهى بخش )) مبتنى و استوار است . و آگاهى هاى اصيل و زيربنائى كه مغزها را متحول و متكامل مى گرداند، از طريق كتابهاى مفيد و ارزنده حاصل مى گردد.
با توجه به اين نكات ، پيشگامان مسائل فكرى و فرهنگى و آگاهان دردمند مردمى مسئوليت مهمى در قبال نسل چشم انتظار و اميدوار به حال آينده را دارند.
بر همين اساس ما تلاش هاى پيگير پيكارگران عرصه هاى فكرى و فرهنگى را در ستيز با اهريمن جهل و نادانى و ركود مى ستائيم و بر احياءگران انديشه هاى آگاه و بيدار و پوياى اسلامى درود و تحيت مى فرستيم ، و توفيق مؤ لفان محقق و بيدارگر را از درگاه حق مسئلت داريم .
روزى مؤ لف محترم اين كتاب براى تهيه كتاب به انتشارات مراجعه كردند، سخن از كتابهاى ((تاريخ اديان )) به ميان آمد ايشان گفتند كه حدود سه هزار صفحه مطلب را در مدت ده سال درباره تاريخ اديان و مذاهب جمع آورى نموده اند. بر اين مبنا كه مؤ لف كار چشمگيرى انجام داده ، با ملاحظه يادداشت هاى ايشان علاقه مند به چاپ چنين كتابى شدم ، و از طرفى چون يادداشت ها در مقاطع مختلف به مدت ده سال جمع آورى شده بود بدون دسته بندى و نظم كامل بود، و چون هدف ما ارائه كتابى بى عيب و نقص و منقح براى دوستداران كتاب بود، از اين جهت به يكى از دوستان كه در كار ويراستارى و تاءليف سابقه داشت اين مطلب را در ميان گذاشتم و ايشان نيز پذيرفتند كه در مدت يكسال كار ويرايش و مرتب كردن مطالب را به عهده بگيرند و بحمدالله به شايستگى اين كار را انجام دادند.
بدينوسيله ناشر و مؤ لف هر دو، خود را مديون زحمات و تلاش ايشان مى دانند. ولى با همه تلاشى كه در كار چاپ اين كتاب به عمل آمده مسلما خالى از نقص و ايراد نخواهد بود. و ما هم ادعاى كار بدون نقص را نداريم . از اين جهت از دوستداران كتاب و ارباب فضل و دانش خاضعانه خواستار ارائه نظرات اصلاحى هستيم .
در آمدى بر: تاريخ

بنام خداوند جان و خرد
كزين برتر انديشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جاى
خداوند روزى ده رهنماى
خداوند كيوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهيد و مهر
زنام و نشان و گمان برتر است
نگارنده بر شده پيكرست
به بينندگان آفريننده را
نبينى مرنجان دو بيننده را
نيايد بدو نيز انديشه راه
كه او برتر از نام و از جايگاه
سخن هر چه زين گوهران بگذرد
نيابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزيند همى
همانرا گزيند كه بيند همى
ستودن نداند كس او را چو هست
ميان بندگى را ببايدت بست
خرد را و جان را همى سنجد اوى
در انديشه سخته كى گنجد اوى
بدين آلت راى و جان و زبان
ستوده آفريننده را كى توان
به هستيش بايد كه خستو شوى
زگفتار بى كار يكسو شوى
پرستنده باشد و جوينده راه
بژرفى بفرمانش كردن نگاه
توانا بود هر كه دانا بود
ز دانش دل پير برنا بود
از اين پرده برتر سخن گاه نيست
ز هستى مر انديشه را راه نيست (1)
تاريخ
تعريف ، لغت ، اصطلاح ، علم تاريخ ، فلسفه تاريخ ، تاريخ و تمدن ، تاريخ وتكامل ،
آغاز تاليف تاريخ ، كتب برجسته تاريخ ، تقسيم تاريخ ، و...
ابوريحان بيرونى مى گويد: ((تاريخ مدت معينى است كه از آغاز سال شروع مى شود.))(2) مى توان گفت كه آغاز هر چيزى آن است ؛ مثلا مبداء بعثت پيامبرى يا لحظه قيام مصلحى يا هنگام هلاكت امت و ملتى و... تمام اين حوادث و زمان وقوع آن به وسيله تاريخ شناخته مى شود. بديهى است كه كليه جوامع بشرى در همه حالات دينى و دنيوى خود به ناچار در دايره تاريخ قرار مى گيرند. تاريخ هر ملتى متعلق به مردمى است كه آن را ساخته و پرداخته اند، ((پس اين انسان است كه تاريخ را مى سازد.(3)))
تاريخ در لغت به معناى وقت شناسى است و در اصطلاح يعنى تعيين وقت ؛ زمان گذشته ، حال ، آينده . تاريخ شناسائى وقت است با اسناد به آغاز حدوث امرى شايع و رايج . تاريخ علمى است كه از تعيين وقت (زمان ) و حالات و موضوعات مربوط به آن بحث مى كند.
((كافيجى )) مى گويد: ((لفظ تاريخ معرب (ماه ، روز) فارسى است كه به پيشنهاد هرمزان ايرانى وارد جلسات مسلمانان شده است . تواريخ مشهور عبارت است از:
تاريخ هجرى ، تاريخ رومى ، تاريخ فارسى ، تاريخ سلطانى .))(4)
مؤ لف ((مفتاح السعاده )) مى گويد
مؤ لف ((مفتاح السعادة )) مى گويد: ((علم تاريخ معرف احوال طوايف بشرى است كه آداب و رسوم و انساب آدمى را در بر مى گيرد... هدف علم تاريخ آشنائى و آگاهى از حالات گذشتگان است . فايده علم تاريخ گرفتن عبرت و پند از سرنوشت پيشينيان است .)) (5)
((سخاوى )) مى گويد: ((تاريخ در لغت يعنى وقت . گفته مى شود:
ارخت الكتاب و ورخته زمان و اوقات كتاب را بيان كردم .))(6)
((جوهرى )) مى گويد: ((تاريخ به معناى تعريف وقت و توريخ نيز مانند آن است .
گويند: ورخت و ورخته .))(7)
اصمعى مى گويد: ((قبيله بنو تميم مى گويند: ورخت الكتاب توريخا، و قبيله قيس مى گويند: ورخته تاريخا.))(8) و اين نشانه اصالت عربى وارژه ((تاريخ )) است .
بعضى گفته اند كه اين لغت عربى خالص نيست ، بلكه معرب و ماءخوذ از ((ماه )) و ((روز)) فارسى است كه ((ماه )) به معنى ((قمر)) و روز به معناى ((يوم )) است .
ابو منصور جواليقى مى گويد: ((كلمه تاريخ كه امروز مردم استعمال مى كنند، عربى خالص نيست . مسلمين اين كلمه را از اهل كتاب اقتباس ‍ كرده اند، زيرا تاريخ مسلمانان براساس سال هجرى در زمان خلافت عمر نوشته شده و تاكنون متداول و مرسوم است .))(9)
((سخاوى )) مى گويد: ((موضوع علم تاريخ ، ((انسان )) و ((زمان )) است ، و مسائل تاريخ بررسى جزئيات حالات عارضه بر آدميان در زمانم و در دايره اوضاع و احوال است .)) و مى افزايد: ((علم تاريخ فنى از فنون علم حديث نبوى است و زينتى است كه هرگاه روش استوار و محكم را در آن بپيمايند، ديده را روشن و بينا مى كند و موقعيت اين دانش در دين ، عظيم است و سود حاصله از آن به شرع كمك مى رساند و به سبب شهرتش ‍ از بيان و تفهيم بى نياز است ...))(10)
سيوطى مى گويد: ((از فوائد علم تاريخ آشنائى با نسلها و توطن گزيدن آنها و شمارش عدد آنان و اوقات ويژه و درگذشت بزرگان و تولد آنها و رواة آنان است ، با علم تاريخ دروغ دروغگويان و راست گوئى راستگويان شناخته مى شود. چنانكه خداوند مى فرمايد:
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هرگاه به قرض و نسيه معامله مى كنيد، براى زمان معلوم شند و نوشته در ميان قرار دهيد (قرآن 2/282).(11)
((ظهير الدين مرعشى )) مى گويد: ((بدان كه علم تاريخ علمى است مشتمل بر حالات گذشتگان اين جهان كه چون اهل بصيرت به نظر اعتبار بر مصداق ((فاعتبروا يا اولى الابصار)) (قرآن ، حشر، 2) نگاه كنند، به دلايل عقلى كه ((فاعتبروا يا اولى الالباب )) بدانند كه احوال مردم حال را مآل كار بر همان منوال خواهد بود و غرض از آن ، مجرد قصه خوانى و خوش ‍ آمد طبع و هواى نفسانى نباشد، و غرض كلى و مقصود اصلى بر آن باشد كه از داشتن آن فايده دين و دنيا حاصل آيد كه اگر مقصود از آن فايده دارين نبودى ، خداى تعالى در كلام مجيد ذكر انبياء و اولياء كه پادشاهان دين و دنيااند، نكردى و احوال كفره و فجره و فسقه را كه خسر الدنيا و الآخره اند هم به استقصاء ياد نفرمودى ...))(12)
((ابن خلدون )) مى گويد: ((بدان كه فن تاريخ را روشى است كه هر كس ‍ بدان دست نيابد، و آن را سورهاى فراوان و هدفى شريف است ، چه اين فن ما را به سرگذشتها و خويها ملتها و سيرتهاى پيامبران و دولت ها و سياستهاى پادشاهان گذشته آگاه مى كند. بايد دانست كه حقيقت تاريخ خبردادن از اجتماع انسانى يعنى اجتماع جهان و كيفياتى است كه بر طبيعت اين اجتماع عارض مى شود، چون توحش و همزيستى ، عصبيت ها و انواع جهانگشائى هاى بشر و چيرگى گروهى بر گروه ديگر و آنچه از اين اجتماع ايجاد مى شود مانند: تشكيل سلطنت و دولت و مراتب و درجات آن و آنچه بشر در پرتو كوشش و كار خويش به دست مى آورد چون پيشه ها و معاش و دانش ها و هنرها و ديگر عادات و احوالى كه در نتيجه طبيعت اين اجتماع روى مى دهد.))(13)
مؤ لف ((ريحانه الادب )) مى گويد: ((بديهى است كه علم تاريخ و دانستن اطوار و ادوار زندگى پيشينيان ، بويژه طبقات علما و اهل فضل و دانش از ايشان ، از مهمات عقليه و نقليه بوده و قسمت عمده از آيات شريفه قرآن به همين موضوع تخصيص داده شده و قلم و رقم از احصاى مزاياى آن قاصر و همين بس كه احياى آثار پيشينيان و سلف تاءمين حيات آيندگان و خلف و به مثابه احياى خودشان و بهترين وسيله تجربه و عبرت ايشان است ، و توان گفت كه در حقيقت عمر ايشان را با عمر خود توام كردن و چندين عمر بر عمر خود افزودن است ...))(14)
در ((كشف الظنون )) آمده است : ((تاريخ )) در لغت به معناى ((وقت )) است . گفته اند كه از لحاظ ريشه غير عربى است ، زيرا مصدر ((مورخ )) است و آن معرب ((ماه )) و ((روز)) است . امام در اصطلاح مورخان ، ((تاريخ )) به معناى شناخت احوال طوايف و شهرها و آداب و رسوم و عادات و اعمال رجحال و انساب و وفيات آنان است . و ((موضوع تاريخ )) عبارت است از شرح رويدادها و بناها و احوال مردم گذشته و رجال بزرگ ؛ مانند پيامبران ، حكما، علما، سلاطين ، شعرا و... و بطور كلى غرض از تاريخ آگاهى بر احوال اقوام گذشته است . و ((فايده تاريخ )) عبرت از اين حالات و حصول ملكه تجربه از راه وقوف بر دگرگونيهاى روزگار است ، تا از مضرات مهمى كه از آنها ياد مى شود، احتراز كرده و از منافع آنها استفاده شود.
و اين علم همان گونه كه گفته اند ((عمر دوباره )) است ....))(15)
دكتر على شريعتى ، مورخ و جامعه شناس معاصر مى گويد:
((... ((تاريخ ))، اطلاع بر گذشته ها نيست ... ((تاريخ ))، مجموعه حوادثى كه پيش از اين روى داده نيست ؛ ((تاريخ ))، مطالعه فرهنگهاى مستقل ، تمدنهاى مستقل و جامعه هاى مستقل و اقوام و نژادهاى مشخص ‍ و معين در يك عمر خاص نيست ، ((تاريخ )) حتى اطلاع بر تغييرات و تحولات گوناگون و مختلف اين واقعيتها در طول زمان و ادوار مختلف نيست ؛ ((تاريخ ))، تاريخ ادبيات ، شغر يا هنرى كه نويسنده ، شاعر يا هنرمندى به نام مورخ با نتخاب عناصر موجود در گذشته خلق مى كند و خود، طبق ذوق ، عقيده و آرمان خويش بدان شكل و جهت و معناى خاصى مى بخشد، نيست ؛ ((تاريخ )) گذشته اى است كه زمان حال را پديد آورده است ، ((تاريخ )) حركتى است كه به سوى آينده در جريان است ... ((تاريخ )) عمر نوع انسان است .))(16)
آغاز تاءليف تاريخ
((هومر)) نخستين مورخى است كه ((تاريخ )) را به ((نظم )) آراست و ((ايلياد)) نام نهاد و به جهانيان تقديم كرد. اما در عين حال ((هرودت )) پدر ((تاريخ )) نام گرفته و نخستين مورخ ((نثر)) نويس ‍ ((تاريخ بشر)) است .(17)
نخستين كسى كه در تاريخ اسلام كتابى نوشته ، ((ابان بن عثمان )) (م 140 ه‍) بوده است ، اما نخستين تاريخ جامع در اسلام تاءليف ((هشام بن محمد بن سائب )) است .(18)
((در دوره نخست خلافت عباسيان (232 132 ه‍) نگارش تاريخ اوج گرفت ؛ ابواسماعيل محمد بن عبدالله ازدى واسطى (نيمه قرن دوم هجرى ) كتاب فتوح الشام را نوشت . ابو عبدالله محمد بن عمر واقدى (م 207 ه‍) كتابهاى : ((المغازى ))، ((فتوح الشام ))، ((فتح العجم ))، ((فتح مصر)) و... را نوشت .
ابو عبدالله محمد بن سعد زهرى كاتب واقدى (م 230 ه‍) كتاب ((الطبقات الكبرى )) را نوشت . ابوالمنذرين هشام بن محمد بن سائب كلبى (م 204 ه‍) و هيثم بن عدى طائى (م 207 ه‍) و ابوالحسن على بن محمد بصرى مدائنى (م 225 ه‍) كتبى در تاريخ و علم الانساب تاءليف كردند.
در دوره دوم خلافت عباسيان (334 232 ه‍) و استقرار آل بويه در بغداد، كار تاءليف و ترجمه رونق فراوان يافت و در رشته هاى گوناگون تاريخ اسلام از فتوحات و تاريخ جزيره العرب و تاريخ عمومى و خصوصى و جز آن ، دانشمندانى كار تحقيق و تاءليف را دنبال كردند و آثارى گرانبها از خود بر جاى گذاشتند)).(19)
تقسيمات تاريخ
الف : تاريخ قديم ؛ كه درباره ادوارى از ازمنه بسيار قديم بحث مى كند. تاريخ قديم به انقراض امپراتورى روم غربى (476 ه‍) و به عقيده برخى به مرگ ((تئودوسيوس )) (395 م ) خاتمه مى يابد.
ب : تاريخ قرون وسطى ؛ شامل ادواربين تاريخ قديم و جديد مى شود.
ج : تاريخ معاصر، شامل حوادث دوران معاصر يا از ادوارى بحث مى كند كه هنوز شواهد و آثار آن دوره موجود است .
تقويم تاريخ
الف : تاريخ جلالى ؛ منسوب به ملك شاه سلجوقى كه مبداء آن را 471 ه‍ قرار داد. تثبيت نوروز در اول فروردين هر سال يادگار آن دوران است . به همين دليل ، به نوروز سلطانى شهرت يافت .
ب : تاريخ غازانى (يا سال غازانى ) منسوب به غازان خان مغول مبداء آن 701 ه‍ ق .
ج : تاريخ يزدگردى (يا تاريخ ايرانيان ) كه مبداء آن جلوس يزدگرد سوم آخرين شاه ساسانى است (632 يا 661 م ).(20)
مبداء تاريخ ؟
نظر دانشمندان اسلامى
ابن خيشمه مى گويد ((چون آدم از بهشت هبوط كرد و فرزندانش در زمين پراكنده شدند، اين جريان مبداء تاريخ بود... تا آنگاه كه خداوند نوح را به رسالت مبعوث كرد، پس مردم مبداء تاريخ را بعثت نوح قرار دادند... و پس ‍ از طوفان نوح تا آتش ابراهيم ، مبداء تاريخ طوفان نوح بود... و فرزندان اسحاق مبداء تاريخ را از آتش ابراهيم تا بعثت يوسف و از بعثت يوسف تا بعثت موسى و از بعثت موسى تا بعثت سرورمان رسول اكرم كه درود خدا بر او باد، گرفتند. و اما فرزندان اسماعيل ، مبداء تاريخ را از به آتش افكندن ابراهيم تا بناى كعبه تا آنگاه كه پراكنده شدند، گرفتند. از آن پس ، هر كسى از آن قوم كه از تهامه بيرون مى رفت ، آن را مبداء تاريخ مى گرفتند تا كه لوئى بمرد.
از مرگ لوئى تا حادثه اصحاب فيل ، مبداء تاريخ مرگ لوئى بود. و از حادثه فيل به بعد تا قبل از هجرت پيامبر اسلام (ص )، مبداء تاريخ عام الفيل بود. تا آنكه مبداء تاريخ را هجرت رسول اكرم (ص ) از مكه به مدينه گرفتند.))(21)
تاريخ اسلام و مبداء آن
((ابن عساكر)) مى گويد: ((رسول اكرم (ص ) در روز ورود به مدينه (ربيع الاول ) امر به نوشتن تاريخ فرمودند.))
((يعقوب بن سفيان )) مى گويد: ((نگارش تاريخ در اسلام از روز ورود پيامبر (ص ) به مدينه است )). ((ابن عساكر)) اين قول را تائيد مى كند و مى افزايد كه مشهور است كه ((عمر بن خطاب )) دستور نگارش تاريخ را داده است .
((سيوطى )) با ارائه سندى مى گويد: ((هنگامى كه ((پيامبر)) (ص ) به نصاراى نجران نامه اى نوشتند، بر اساس تاريخ هجرى نوشتند و به ((على )) (ع ) دستور دادند كه تاريخ نامه را بنويسند و ايشان هم سال پنجم هجرى را مبداء تاريخ قرار داده و نوشتند.)) و اين نشان مى دهد كه ((عمر بن خطاب )) در تعيين مبداء تاريخ دخالتى نداشته است .
((بخارى )) مى گويد: ((عمر پرسيد تاريخ را از چه زمانى بنويسم ؟ براى اين كار مهاجرين را گرد آورد. على عليه السلام به او گفت : تاريخ را از روز هجرت پيامبر (ص ) بنويس .)) در همين رابطه ((ابن عساكر)) مى نويسد: ((ابو موسى الشعرى به عمر نامه اى نوشت كه نامه هاى تو تاريخ ندارد، پس تاريخ بگذار. عمر در اين باره با افرادى مشورت كرد. بعضى گفتند: بر اساس بعثت پيامبر (ص ) و برخى گفتند: بر اساس وفات رسول خدا (ص ). عمر گفت : نه ، بر اساس هجرت ايشان تاريخ را مى نويسم ...)).
بخارى مى گويد: ((قراردادى به دست عمر دادند كه تاريخ آن ماه شعبان بود. عمر گفت : كدام شعبان ، اينكه در آنيم يا آنكه گذشته و يا آنكه هنور نيامده است ؟ سپس عمر به اصحاب پيامبر گفت : چيزى را براى مردم قرار دهيد كه با آن تاريخ را بدانند. بعضى از ياران گفتند: بر اساس تاريخ روم بنويسيد. عمر گفت : تاريخ روم طولانى است ، زيرا آن تاريخ از عصر ذوالقرنين آغاز شده است . برخى گفتند: بر اساس تاريخ پارسيان باشد. عمر گفت : پارسيان نيز هر پادشاهى از آنان كه به سلطنت مى رسد، تاريخ پيشين را فرو مى افكنند. آنگاه نظر همگى بر آن قرار گرفت كه تاريخ را بر اساس ‍ ((هجرت )) كه ده سال از آن زمان مى گذشت ، بنويسند. لذا بر اساس ‍ هجرت رسول اكرم ، مبداء تاريخ اسلام تعيين شد كه تا اين زمان باقى و استوار است .))(22)
...از اين اقاويل كه بگذريم ، در اين ميان آنچه مهم است ، بنيان تاريخ است كه بر گامهاى استوار انسان بنا نهاده شده ؛ يعنى كه انسان علت غائى تاريخ است . و چنين مى نمايد كه تاريخ به مثابه يك كل حقيقى است كه اديان و مذاهب و عقايد و آراء بشرى علت فاعلى آن هستند، چرا كه بخشى از حوادث خاستگاهى فكرى عقيدتى دارند كه طبعا براى شناخت آن حوادث بايد مصدر آن را شناخت و اين مهم مستلزم يك كار تحليلى است و نه نقلى .
تاريخ نقلى كارش همان نقالى است و احيانا گرفتن پندى و دادن اندرزى ! آنچه سرنوشت ساز است ، بيان تحليلى است كه البته رسالتى بس عظيم است و دانش گسترده و بصيرت و بينائى ژرفى را مى طلبد.
كتاب شناسى
خواننده براى دريافت دقيق تاريخ و مباحث آن ر. ك منابع اصلى به فارسى : ادوارد هالت كار / تاريخ چيست ؟ ترجمه حسن كامشاد. تهران . خوارزمى . چاپ دوم . 1356.
كارل پوپر/ فقر تاريخيگرى ترجمه احمد آرام . تهران . خوارزمى . چاپ اول . 1350.
هگل / عقل در تاريخ . ترجمه حميد عنايت . تهران . دانشگاه آريامهر. 1356.
ويل وارى يل دورانت / درسهاى تاريخ . ترجمه احمد بطحائى .
تهران . كتابهاى جيبى . 1350.
دكتر على شريعتى / تاريخ تمدن . م . آ. 11 و 12. تهران . 1359.
دكتر زرين كوب / تاريخ در ترازو. تهران . امير كبير. چاپ دوم . 1362.
دكتر شريعتى / اسلام شناسى . م . آ. 30. تهران . 1364.
دكتر شريعتى / انسان . م .آ 20. تهران . 1361.
دين و مذهب ؛ تعاريف ، ديدگاهها
پيدايش دين و مذهب در جوامع بشرى
روايات مذهبى (عهد عتيق و جديد و قرآن ) و آثار به دست آمده از كهن ترين دوران حيات بشر، همه حكايت از ديندارى انسان مى كنند. روانشناسى تاريخى انسان نشان مى دهد كه بشر از پگاه آفرينش لحظه اى بى دين و بى عقيده نبوده است ؛ اشكال پرستش در كليه ادوار تاريخ همين را ثابت مى كند. بنابراين اگر ما تاريخ تكامل انسان را به دو دوره يا مرحله كلى تقسيم كنيم ، در مى يابيم كه : در دوره تكامل عضوى كه مرحله بدوى حيات انسانى است . بشر معقتد، متدين و صاحب عقيده بوده است . درخشش ‍ عصر ديندارى انسان از مرحله اى است كه تكامل مغزى يا عقلى انسان آغاز مى شود. و همين مرحله ، آن دوره اى است كه گزارشهاى مذهبى سخن از حضور پيامبران دارند.
با نگاهى به داستان آفرينش در قرآن ، مى توان دريافت كه قدمت انسان در زمين بسيار طولانى است . اين واقعيت را مى توان از پرسش و پاسخ فرشتگان و خداوند دريافت . روايات مذهبى شيعه نيز همين را مى رساند. آنجا كه امام على بن ابيطالب (ع ) در پاسخ به اين سوال كه : آيا قبل از پدرمان آدم ، آدم ديگرى هم در زمين زيسته است ، فرمود:
اگر انسان از اكنون تا قيامت هم به شمارش آدم هاى قبل از پدرمان آدم بپردازد، نخواهد توانست تعداد آدم هاى قبل از آدم را احصا كند. و اين ، قدمت حضور انسان در زمين را مى رساند و در نتيجه ، پيشينه پرستش و عقايد انسان را بيان مى كند. و از همين رو است كه :
((هنرى لوكاس )) مى گويد: ((دين پيچيده ترين عنصر فرهنگ ابتدائى انسان است ...
و پيداست كه همه مردم اوليه گونه اى اعتقاد دينى داشته اند و انسان اوليه مانند بازماندگانش به نيروى راز آلودگى كه نگاه دارنده زمين ، آسمان و سراسر زندگى او است ، عميقا احساس وابستگى مى كرد. انسانهاى ابتدائى عموما به نيروهاى فرا طبيعى باور داشته و بسيارى از عادتهاى فرهنگى آنان از اينگونه گرايشهاى ماوراء طبيعى سرچمشه گرفته است . انسان نخستين با موجودات اطراف خود چنين نجوا مى كرد:
من ده ساله بودم ، به زمين ، آسمان ، رودخانه ها و جانوران اطرافم نگاه مى كردم و نمىتوانستم بفهمم كه اينها را كدام نيروى بزرگ تر ساخته است . به قدرى نگران فهماين موضوع بودم كه از درختها و بوته ها سوال مى كردم . پندارى گلها به من خيره شدهبودند. مى خواستم از آنها بپرسم : شما را چه كسى آفريده ؟ به سنگهاى خزه پوشنگاه مى كردم كه بعضى به شكل انسان بودند. اما اينها نمى توانستند جواب مرا بدهند.پس از چندى خواب ديدم . يكى از همين سنگهاى كوچك به خوابم آمد و گفت : آفريدگارهمه چيز واكان تانگاه خداى يكتا است ))(23)
معنى دين و مذهب و اشاره اى به طبقه بندى آنها
معنى و مفهوم ؛
واژه ((دين )) لفظ مشترك آريائى و سامى است .
محققان لفظ دين را در آثار سه قوم ديده اند:
1 در لغت آرامى (لغت اقوام ساكن شمال بين النهرين ) به معناى ((حكم و قضا)) به كار گرفته شده است .
2 در لغت عرب به معناى ((رسم و عادت و شريعت )) آمده است .
3 در ((اوستا)) دين به معناى ((شريعت و مذهب )) آمده است . و در اصطلاح عرف ، دين شريعتى است كه به وسيله يكى از فرستادگان الهى يا مدعيان نبوت آورده شده است .(24)
((دين )) كلمه اى است عربى كه در زبانهاى سامى (عبرى و آرامى ) نيز به كار رفته و به معناى ((قضاوت و جزا)) هم آمده است ؛ مانند: ((يوم الدين )) كه به معناى روز جزا و داورى است .
و در لغت عرب به معناى ((اطاعت و انقياد)) هم آمده آنگونه كه به معناى ((آئين و شريعت )) هم به كار رفته شده است . لفظ دين در اوستا به صورت ((وئنا)) آمده كه به معناى ((وجدان )) و ضمير پاك )) است .
در فرهنگ اسلام دين را اينگونه معنى كرده اند:
((دين عبارت است از اقرار به زبان و اعتقاد به پاداش و كيفر در آن جهان و عمل به اركان و دستورات آن )).(25)
دين در اصطلاح اسلامى
دين در اصطلاح اسلامى به دو معنى آمده است :
1 دين ، احكام و دستوراتى است كه از طرف پروردگار براى راهنمايى جامعه بشرى بر رسولان و پيامبران حق وحى شده باشد.
2 دين ، يعنى ((ملت )) (ملة ابراهيم ) و ((شريعت ))؛ شريعت محمد (ص ).
دستورات پيامبران الهى را مى توان به سه دسته تقسيم كرد:
1 اعتقادات ؛ مانند توحيد و نبوت و معاد.
2 دستورات اخلاقى ؛ سير و سلوك انسانى و....
3 تكاليف عملى ؛ عمل بر طبق احكام و دستورات دينى .
((راغب )) در ((مفردات )) مى گويد: ((شريعت را به اعتبار اطاعت و فرمانبردارى دين گويند.))
((طبرسى )) در ((مجمع البيان )) مى گويد: ((اطاعت را دين گويند، از اين روى كه طاعت براى جزا است .))
در قرآن : دين به معناى ((جزا)) آمده است : مالك يوم الدين (26) ( صاحب روز جزا است). و به معناى شريعت نيز آمده است : ما جعل عليكم فى الدين من حرج (27) و به معنىطاعت نيز: مخلصين له الدين ، همچنين به معناى كيش و شريعت : ان الدين عندالله الاسلام(28)، و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين (29)،لااكراه فى الدين ...(30)، و ذرالذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا...(31)
امام على بن ابيطالب (ع ) در معناى ((دين )) فرموده اند:
((آغاز دين تسليم بودن در برابر پرورگار و پايان آن بندگى خالص او كردن است ، دين را جز عقل سامان نبخشد، دين و ادب هر دو محصول عقل اند، دين آدمى را از هر كار زشت و ناپسند باز مى دارد.))(32)
معنى ((مذهب )) و فرق آن با دين
((مذهب )) مصدر ميمى و ماءخوذ از ((ذهب )) است كه در زبان عربى به معناى ((طريقه و روش )) است . در تعابير علماء دين ، مذهب طريقه خاص دين است . ((جرجانى )) مى گويد كه : دين منسوب به خداست و ملت منسوب به پيامبر و مذهب مذهب جعفرى يا حنفى ، يا حنبلى ، يا مالكى و شافعى . غالبا اختلافات و افتراقات يك دين را مذهب گويند، مانند: مذهب كاتوليك ، پروتستان ، ارتودكس در دين مسيح .(33) و نيز آمده است كه ((مذهب )) به معناى طريقه و روش است .
در اصطلاح متكلمان ، مذهب به معناى روش خاصى است در فهم مسائل اعتقادى كه منشاء اختلاف در آن توجيه مقدمات منطقى و يا تفسير ظاهر قرآن است ؛ مانند مذهب شيعه اماميه ، مذهب اشاعره ، مذهب و معتزله . و در اصطلاح فقهى به معناى روش خاصى در استنباط احكام از ظواهر كتاب و سنت است ، مانند مذهب جعفرى ، حنفى ، مالكى ، شافعى ، حنبلى و...(34)
طبقه بندى مذاهب و اديان
طبقه بندى مذاهب در تاريخ ؛ بر اساس نژاد شناسى :
1 مذاهب اقوامى كه از ميوه درختان و شكار زندگى مى كنند.
2 مذاهب اقوامى كه به كشت و زرع مى پردازند.
3 مذاهب اقوامى كه از گله دارى امرار معاش مى كنند.
4 مذاهب اقوام و مللى كه متمدن شناخته مى شوند.
طبقه بندى اديان جهانى ؛ بر اساس جامعه شناسى :
1 اديان كلانى ؛ مانند آئين توتم پرستى و...
2 اديان ملى و قبيله اى ؛ مانند آئين چند خدايى يونان باستان .
3 اديان جامع جهانى ؛ يهوديت ، مسيحيت ، اسلام و...
دين و مذهب از ديدگان جامعه شناسان :
ماكس مولر: ((مذهب كوششى است كه براى درك آنچه قابل درك است و بيان آن چيزى كه غير قابل تقرير است .))
((مذهب يعنى ارتباط انسان با قواى ما فوق انسانى كه آدمى به آنها اعتقاد پيدا كرده و خود را وابسته به آنها مى داند.))
((مذهب از يك طرف وجود قواى اعلى را كه بشر به آنها وابسته است ، اعلام مى دارد و از ديگر طرف ، امكان برقرارى رابطه با آنها را ممكن و ضرورى مى شمارد، اين ارتباطات مذهب را تشكيل مى دهند.))
((مذهب يعنى تلاشها و فعاليتهاى بشرى كه از اعتقاد به قواى ما بعدالطبيعه سرچشمه گرفته و بشر وابستگى نهائى خود را به آنها حس ‍ مى كند.))
((مذهب نظام مشتركى از اعتقادات و اعمال مربوط به مقدسات و محرمات مى باشد...))
((مذهب عبارت از نهادى اجتماعى است كه صفت شاخص آن وجود امتى است كه افراد آن در امور زير با هم اتفاق نظر دارند:
الف : اجراى بعضى از مناس مرتب و پذيرش از دستورات و تعبيرات .
ب : اعتقاد به ارزش مطلق كه هيچ چيز با آن ارزش مطلق ، معادل نتوان بود و امت ، نگهبان آن ارزش مطلق است .
ج : مربوط نمودن فرد با قدرتى معنوى و برتر از انسان ؛ اين قدرت در مقام ((توحيد)) خداوند خوانده مى شود...))
((مذهب عبارت است از نظام فردى احاسات و اعتقادات و اعمال كه هدفشان خداوند است .))(35)
((دين مجموعه اى از عقايد موروثى است كه مورد قبول واقع شده است ...))
((دين مكتب خاص اعتقادى و اعمال و عبادات است كه در بردارنده مجموعه اى از قواعد اخلاقى و حكمت هاى فلسفى مى باشد.))
((دين كوششى است براى درك آنچه غير قابل درك است .))
((دين داراى سه مرحله است : 1 مرحله نظرى يا لاهوتى كه در اين مرحله آدمى همه پديده ها را ناشى از اراده اى برتر مى داند. ب : مرحله فلسفى ، مرحله توجيه يا تجريد قواى طبيعت .
ج : مرحله علمى يا تخصصى ، مرحله مقايسه و مقابله پديده ها با يكديگر.))(36)
در همين رابطه برخى محققان معتقدند كه انسان اوليه داراى سه مرحله از ((ديندارى )) بوده است :
الف : درك يك عظمت ، مانند ديدن آتشفشان يا دريا و...
ب : ترس از آن عظمت كه ديده بود.
ج : كمك خواستن از آن عظمت براى حفظ خود.(37)
بنابراين ، بشر در تمام ادوار حياتش به دين مى انديشيده است .
شگفت آنكه ، حتى ديكتاتوران و خون آشامان بزرگ تاريخ از آغاز تاكنون ، معتقدات دينى داشته اند، در شرق از اسكندر گرفته تا چنگيز و... و در غرب ، آيشمن ، نرون ، هيتلر و... و چنين بوده است كه هميشه ديكتاتوران خون آشام در لباس قديسان ظاهر مى شده اند و حرث و نسل ملتى را به خاك و خون مى كشيده اند.
بطور كلى ((دين )) به معناى توجه به كانون آفرينش جهان نيز آمده است ؛ از بدوى ترين شكلش كه به صورت باور به يك نيروى مرموز غيبى بود تا شكل منطقى ، فلسفى ، عقلى ، علمى و مترقى امروزش كه به قول ((ويل دورانت )): ((تشكيل دهنده قدرتها و نهضتهاى طبقات و نهادهاى فرهنگى و معنوى و ايجاد كننده تمدنهاى بشرى است .)) و همين عامل بوده است كه به قول دكتر ((بيل )): ((... نقش مهمى در از بين بردن ترسها و وحشتها دارد.)) او به عنوان يك روانپزشك مى گويد: ((بسيارى از بيماران وحشت زده خود را به وسيله دين و مذهب معالجه كردم ، زيرا كسى كه مبتلا به بيمارى وحشت زدگى است ، اگر توجيه شود كه خداوند او را دوست دارد، رفته رفته از ترس و وحشت او كاسته مى شود و روحش نيرو پيدا مى كند)).(38)
استبداد دينى بدترين نوع نظامهاى استبدادى
در عين حال بايد دانست و آگاه بود كه اين عامل اساسى ((تمدنها)) و ((نهضتها)) و مايه قوت قلبها اگر به وسيله صاحبان قدرت سياسى به بازى گرفته شود و در خدمت زرو زور و تزوير قرار گيرد، مايه جهل و عامل اختناق و استبداد مذهبى مى شود، و مى دانيم كه استبداد دينى بدترين نوع نظامهاى استبدادى است و بياد داشته باشيم كه قرون وسطى يعنى هزار سال تاريكى و نكبت و نفرت و انحطاط غرب ، محصول حاكميت حكومت مذهبى كليسا است ، زيرا: ((حكومت مذهبى رژيمى است كه در آن به جاى رجال سياسى ، رجال مذهبى مقامات سياسى و دولتى را اشغال مى كنند... آثار طبيعى چنين حكومتى يكى استبداد است ، زيرا رجال مذهبى خود را جانشين خدا و مجرى اوامر در زمين مى دانند، و در چنين صورتى مردم حق اظهار نظر و انتقاد و مخالفت با آنها را ندارند. يك زعيم روحانى خود را به خودى خود زعيم مى داند، به اعتبار اينكه روحانى است و عالم دين ، نه به اعتبار راءى و نظر و تصويب جمهور مردم . بنابراين يك حاكم غير مسئول است و اين مادر استبداد و ديكتاتورى فردى است و چون خود را سايه و نماينده خدا مى داند، برجان و مال و ناموس همه مسلط است . و در هيچ گونه ستم و تجاوزى ترديد به خود راه نمى دهد و بلكه رضاى خدا را در آن مى پندارد؛ گذشته از آن براى مخالف و براى پيروان مذاهب ديگر حتى حق حيات نيز قابل نيست . آنها را مغضوب خدا، گمراه ، نجس و دشمن راه دين و حق مى شمارد و هر گونه ظلمى را نسبت به آنان عدل خدائى تلقى مى كند. خلاصه حكومت مذهبى همان است كه در قرون وسطى كشيشان داشتند و ويكتور هوگو آن را به دقت ترسيم كرده است .))(39)
نگاهى كوتاه به پيشينه پرستش ؛ از آغاز تاكنون
شواهد باستان شناسى ، دوره اى از تاريخ را نشان مى دهد كه مربوط به چهل تا شصت هزار سال پيش است . آثار مكشوفه از غرب ايران (لرستان ) حكايت از رواج گسترده مراسم مذهبى و دينى در اين سرزمين دارد و اين ناقض نظريه جان بولاك انگليسى است كه به مرحله بيدينى در ادوار اوليه تاريخ انسان معتقد بود. همو بود كه مى گفت : پائين ترين مرحله حيات انسان ، مرحله ((لادينى و خدانشناسى )) است ؛ مرحله بعدى مرحله ((فتيش پرستى )) است ؛ مرحله سوم ، دوره توتميسم يا طبيعت پرستى است ، مرحله چهارم دوره جادوگرى است و مرحله پنجم دوره بت پرستى است و مرحله ششم دوره توحيد اخلاقى مى باشد.
((اندرولانگ )) دانشمند اسكاتلندى مى گويد كه بشر اوليه به يك نوع يكتاپرستى اعتقاد داشته و به يك مبداء متعال اخلاقى در دين خود مؤ من بوده است . همان طور كه انسان نمى تواند بيش از يك پدر داشته باشد، بشر اوليه نيز كم و بيش يكتاپرست بوده و به يك خداى برتر اعتقاد داشته باشد. او جغرافياى پرستش را چنين ترسيم كرده است : 1 دين پست يا اساطير و افسانه خدايان ، 2 دين عالى توحيد خداى يكتا.(40)
((فرايز)) مى گويد: ((دين يعنى نيروى تسكين دهنده فوق انسانى كه رفتار و زندگى انسان را تحت نظم در مى آورد. و جادو بر اساس قوانين تغيير ناپذير طبيعت استوار است . اعتقاد به نيروهاى منظبط كننده اساس دين را تشكيل مى دهند. فرق بنيادين دين و جادو در همين است كه جادو يك حالت تشويش آميز دارد و دين حالت آرامش خاطر و اطمينان قلب در انسان به وجود مى آورد. دين ، ذاتى ذهن انسان و مكمل طبيعت بشرى است . شايد همه چيز تحليل رود، ولى اعتقاد به خدا كه اصل نهائى همه اديان است ، بر جاى خواهد ماند... اديان همه از سرزمين مقدس ذهن انسانى سرچشمه گرفته و از يك روح ، جان يافته اند.))(41)
وجوه مشترك اديان بزرگ در حكمت عملى
1 خداشناسى و يكتاپرستى .
2 نيكوكارى و دستگيرى از ضعفا.
3 راستى و درستى و حرمت دروغ .
4 حرمت زنا.
5 منع دزدى و رشوه گيرى .
6 وفاى به عهد.
7 پاكيزگى و طهارت .
8 عبادت استعانت .
9 نيازردن و حيوانات بى آزار.
10 احترام به والدين .
11 آنچه به خود نمى پسندى به ديگران روا مدار.
12 ميانه روى و اعتدال .
13 محبت به يكديگر و خدمت به خلق .
14 تقوى و پرهيزكارى .
15 نكشتن بيگناه .
16 آباد كردن جهان .
17 خيرات براى مردگان و ياد آنان .
18 اعتقاد به پاداش و كيفر پس از مرگ .
19 كسب معاش از راه حلال .(42)
بديهى است كه اين عناوين در دين اسلام از گستردگى و عمق بسيار بيشترى برخوردار است .
كتاب شناسى :
براى دريافت پيشينه دين در تاريخ حيات انسان ن . ك : به فارسى : اطلاعات اوليه : جان ناس / تاريخ جامع اديان . ترجمه على اصغر حكمت . تهران . 1354. فليسين شاله / تاريخ مختصر اديان بزرگ . ترجمه منوچهر خدايار محبى . مصادر تحقيق و تخصصى : داريوش شايگان / اديان و مكتبهاى فلسفى هند. تهران . 1356. 2 جلد جوجاى و وينبرگ جاى / تاريخ فلسفه چين باستان . ترجمه پاشائى . تهران . 1354. احمد بهمنش / اساطير يونان و روم . تهران . 1351. دكتر على شريعتى / تاريخ و شناخت اديان . م . آ. 14 و 15. تهران . 1359. ويل دورانت / تاريخ تمدن ، جلد دين . 18.
تاين بى / فلسفه نوين تاريخ ترجمه پازارگاد. تهران . 1359.
2 مذاهب بدوى تاريخ ؛
((فتيشيسم ، آنى ميسم ، توتميسم ))
انسان و مذاهب در تاريخ
انسان در تلقى اديان و مذاهب
عهد عتيق ، تورات :
((... خداوند خدا پس آدم را از خاك زمين بسرشت و در بينى وى روح حيات دميد و آدم نفس زنده شد و خداوند خدا باغى در عدن بطرف شرق غرس نمود و آن آدم را كه سرشته بود در آنجا گذاشت و خداوند خدا درخت خوشنما و خوشخوراك را از زمين رويانيد و درخت حيات را در وسط باغ و درخت معرفت نيك و بد را و نهرى از عدن بيرون آمد تا باغ را سيراب كند از آنجا منقسم گشته چهار شعبه شد ...خداوند خدا آدم را گرفت و او را باغ عدن گذاشت تا كار آن را بكند و آن را محافظت نمايد و خداوند خدا آدم را امر فرمود گفت از همه درختان باغ بى ممانعت بخور اما از درخت معرفت نيك و بد زنهار نخورى زيرا روزى كه از آن خوردى هر آينه خواهى مرد و خداوند خدا گفت خوب نيست آدم تنها باشد پس ‍ برايش معاونى موافق وى بسازم ... خداوند خدا خوابى گران بر آدم مستولى گردانيد تا بخفت و يكى از دنده هايش را گرفت و گوشت در جايش ‍ پر كرد و خداوند خدا آن دنده را كه از آدم گرفته بود زنى بنا كرد و ويرا بنزد آدم آورد و آدم گفت همانا اين است استخوانى از استخوانهايم و گوشتى از گوشتم از اين سبب نساء ناميده شود زيرا كه از انسان گرفته شد از اين سبب مرد پدر و مادر خود را ترك كرده با زن خويش خواهد پيوست و يك تن خواهند بود آدم و زنش هر دو برهنه بودند و خجلت نداشتند و مار از همه حيوانات صحرا كه خداوند ساخته بود هوشيارتر بود و بزن گفت آيا خدا حقيقتا گفته است كه از همه درختان باغ نخوريد زن بمار گفت از ميوه درختان باغ مى خوريم لكن از ميوه درختى كه در وسط باغ است خدا گفت از آن مخوريد و آن را لمس مكنيد مبادا بميريد مار بزن گفت هر آينه نخواهيد مرد بلكه خدا مى داند در روزى كه از آن بخوريد چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نيك و بد خواهيد بود و چون زن ديد كه آن درخت براى خوراك نيكوست و بنظر خوشنما و درختى دلپذير دانش افزا پس از ميوه اش گرفته بخورد و بشوهر خود نيز داد و او خورد آنگاه چشمان هر دوى ايشان باز شد و فهميدند كه عريانند پس برگهاى انجير بهم دوخته سرها براى خويش ساختند و...(43)