داستانهاى قرآن و تاريخ انبياء در الميزان

حسين فعّال عراقى

- ۱ -


فهرست مطالب 
 پيشگفتار : روش قصه پردازى در قرآن
 چگونگى شروع قصه ها
 شيوه نقل حوادث داستان
 الف . رعايت تسلسل زمانى :
 ب . شكسته شدن وحدت زمانى :
 خط سير و تسلسل تاريخى در قصه ها
 رعايت خط سير تاريخى
 اهداف تسلسل تاريخى
 درهم شكستن خط سير تاريخى
 حذف جزئيات در قصه
 برجستگى فرازهاى داستان به تناسب جو و فضا
 زنده شمردن چهره هاى داستان
 داستان در داستان
 جملات معترضه در بين داستان
 استفاده از برخى اصطلاحات و محاورات در داستانهاى قرآن
 روش قرآن در پرداخت قصه عاشقانه
 1. داستان يوسف و زليخا:
 2. داستان موسى (ع ) و برخورد با دختران شعيب (ع ):
 پيشگفتار: سبك و شيوه علّامه (ره ) در بيان قصص
 قصص از ديدگاه قرآن
 قصص از ديدگاه روايات
 اسرائيليات در قصص
 تطبيق قصص با تورات و انجيل
 مباحث علمى و تاريخى
 شيوه تدوين
 داستان آدم عليه السلام
 داستان آدم در قران
 داستان سجده ملائكه
 آيا ابليس از فرشتگان بود؟
 علت سجده نكردن ابليس
 داستان بهشت آدم
 داستان آدم (ع ) در روايات
 داستان آدم (ع ) در تورات
 ادب آدم و حوا در دعاى خود
 داستان هابيل و قابيل
 داستان هابيل و قابيل در روايات
 تطبيق بين داستان هابيل و قابيل در تورات و در قرآن
 1- داستان در تورات
 2- داستان در قرآن
 داستان ادريس عليه السّلام
 ادريس (ع ) در روايات
 نام ديگر ادريس و محل تولدش
 داستان نوح عليه السّلام
 داستان نوح عليه السّلام در قرآن
 بعثت و رسالت نوح (ع )
 دين و شريعت نوح (ع )
 تحمل زحمات طاقت فرساى نوح (عليه السلام ) در كار دعوت
 مدت زيستن نوح (ع ) در ميان قوم خود
 كشتى سازى نوح (ع )
 نزول عذاب و آمدن طوفان
 پايان يافتن داستان و پياده شدن نوح (ع ) و همراهانش به زمين
 داستان پسر غرق شده نوح (ع )
 خصايص نوح (ع )
 داستان نوح (ع ) در داستان فعلى
 در تواريخ و اسطوره هاى ساير ملل درباره طوفان جه آمده است ؟
 آيا نبوت نوح (ع ) جهانى و براى همه بشر بوده ؟
 آيا طوفان نوح همه كره زمين را فراگرفت ؟
 1- سرزمين هاى رسوبى
 2- عامل پيدايش قشرها و طبقات ژئولوژى ، همان طبقات رسوبى بوده اند
 3- توسعه و گسترش درياها به علت سرازير شدن سيلابها به طرف آنها
 4- در عهد طوفان چه عواملى باعث زياد شدن آبها و شدتعمل آنها شدند؟
 5- نتيجه بحث
 عمر طولانى نوح (ع )
 كوه جودى كجا است ؟
 رواياتى در داستان نوح (ع ) و قوم او
 رواياتى درباره پسر نوح (ع )
 ادب نوح (ع ) در گفتگويش با خداى تعالى در داستان دعوت فرزندش
 ادب نوح و ديگر انبياء (ع ) در گفتگو با قوم خود
 داستان هود عليه السّلام
 گفتارى پيرامون داستان هود (ع )
 1- عاد، قوم هود (ع )
 2- شخصيت معنوى هود
 روايات درباره داستان هود (ع ) و قوم او
 داستان صالح عليه السّلام
 گفتارى پيرامون داستان صالح (ع )
 1- ثمود، قوم صالح (ع )
 2- بعثت صالح (عليه السلام )
 3- شخصيت صالح (عليه السلام )
 رواياتى درباره داستان ناقه صالح
 داستان لوط عليه السّلام
 گفتارى پيرامون داستان لوط (ع ) و قوم او.
 1- داستان لوط و قومش در قرآن
 2- عاقبت امر قوم لوط (ع )
 3- شخصيت معنوى لوط (ع )
 گفتارى پيرامون داستان بشرى (داستان ميهمانان ابراهيم (ع ) )
 داستان لوط (ع ) و قومش در تورات
 رواياتى درباره قوم لوط و فرشتگان ميهمان او و هلاكت آن قوم
 داستان ابراهيم عليه السّلام
 گفتارى درباره شخصيت ابراهيم خليل (عليه السلام ) و سرگذشت او
 1- داستان ابراهيم (ع ) از نظر قرآن
 2- منزلت ابراهيم (ع ) نزد خداوند و موقف بندگى اش
 3- آثار پربركتى كه آن حضرت از خود در جامعه بشرى به يادگار گذاشت
 4- تورات فعلى درباره ابراهيم (ع ) چه مى گويد؟
 5- تناقضات تورات بهترين دليل بر دست خوردگى آن است
 6- تناقص ديگرى از تورات
 رواياتى در مورد تولد و نشو و نماى ابراهيم (ع )
 رواياتى درباره داستان حضرت ابراهيم (ع ) و نمروديان و در آتش انداختن آن حضرت
 روايتى از زايش هاجر و تولد حضرت اسماعيل (ع )
 روايتى در داستان ذبح اسماعيل (ع )
 ادب ابراهيم (ع ) در احتجاج با قوم خود و در دعا و درخواست هايش از خداوند
 ادب اسماعيل (ع ) نسبت به خداوند تعالى
 سرگذشت ابراهيم (ع ) يك دوره كامل از سير عبوديت را در بردارد
 بحث تاريخى درباره كعبه و بناى آن
 شكل كعبه
 جامه كعبه
 مقام و منزلت كعبه
 توليت كعبه
 داستان ذوالقرنين
 گفتارى پيرامون داستان ذوالقرنين
 1- داستان ذوالقرنين در قرآن
 2- داستان ذوالقرنين و سد و ياجوج و ماجوج از نظر تاريخ
 3- ذوالقرنين كيست و سدش كجاست ؟
 4- آيا ياجوج و ماءجوج اقوام مغول بوده اند؟
 رواياتى پيرامون داستان ذوالقرنين
 داستان يوسف عليه السلام
 داستان يوسف عليه السلام در قرآن
 داستان يوسف (عليه السلام ) از نظر تورات
 داستان يوسف (ع ) در روايات
 چند روايت درباره رؤ ياى يوسف (ع )
 روايت امام سجاد (ع ) درباره داستان يوسف و علت ابتلاى يعقوب به فراق يوسف
 روايت از امام سجاد (ع ) درباره داستان يوسف و زليخا
 چند روايت پيرامون آيات
 رواياتى پيرامون رؤ ياى پادشاه مصر
 رواياتى در شرح داستان يوسف (ع ) و برادران در مصر
 رواياتى پيرامون ملاقات برادران با يوسف (ع ) در مصر
 رواياتى درباره سجده يعقوب و فرزندانش در برابر يوسف
 ادب يعقوب (ع )
 ادب در دعاى يوسف صديق (ع )
 داستان ايوب عليه السلام
 سرگذشت ايوب (ع )
 1. داستان ايوب (ع ) از نظر قرآن
 2. ثناى جميل خداى تعالى نسبت به آن جناب
 3. داستان آن جناب از نظر روايات
 داستان شعيب عليه السلام
 گفتارى پيرامون داستان شعيب (ع ) و قوم او
 1. شعيب (ع ) سومين پيامبر عرب بود
 2. شخصيت معنوى شعيب (ع )
 3. نظر تورات درباره آن حضرت
 ادب شعيب (ع ) در دعا
 داستان موسى و هارون (عليهم السلام )
 گفتارى پيرامون داستانهاى موسى و هارون (ع )
 1. مقام موسى (ع ) نزد خدا و پايه عبوديت او
 2. آنچه از سرگذشت موسى كه در قرآن آمده است
 3. مقام هارون نزد خدا و پايه عبوديت او
 4. داستان موسى (عليه السلام ) در تورات عصر حاضر
 ادب موسى عليه السلام در دعاهايش
 داستان موسى و خضر عليهماالسلام
 داستان موسى و خضر (ع ) در قرآن
 شخصيت خضر (ع )
 داستان موسى و خضر (ع ) در روايات
 ادب موسى (ع ) در مقابل استادش
 داستان قارون
 رواياتى درباره داستان قارون
 داستان قارون در تورات
 داستان بلعم باعورا
 داستان بلعم باعوراء در قرآن
 داستان بلعم باعورا در روايات
 داستان اسماعيل صادق الوعد
 داستان اسماعيل صادق الوعد در قرآن و روايت
 داستان اسماعيل در قرآن
 داستان اسماعيل در روايات
 داستان لقمان حكيم
 گفتارى پيرامون داستان لقمان و پاره اى از كلمات حكمت آميزش
 1. داستان لقمان در قرآن
 2. داستان لقمان در روايات
 داستان الياس عليه السلام
 داستان الياس در قرآن و روايات
 1. داستان الياس در قرآن
 2. داستان آن جناب از نظر روايات
 داستان داوود عليه السلام
 گفتارى پيرامون داستان داوود (ع )
 1. سرگذشت داوود (ع ) در قرآن
 2. ذكر خير داوود (عليه السلام ) در قرآن
 3. داستان دو متخاصم
 4. داستان داوود (ع ) در روايات
 5. داستان عاشق شدن داود (ع ) در تورات !
 6. داستان داود (ع ) در نگاه امام رضا و امام صدق (ع )
 داستان سليمان عليه السلام
 گفتارى پيرامون داستان سليمان (ع )
 1. آنچه در قرآن از داستان او آمده
 2. آياتى كه آن جناب را مى ستايد
 3. سليمان (عليه السّلام ) در عهد عتيق
 4. رواياتى كه در اين داستان وارد شده
 ادب داوود و سليمان (ع ) در دعا و ثنا
 داستان يسع و ذوالكفل (عليهماالسلام )
 خبرى از يسع و ذوالكفل (ع )
 1. يسع و ذوالكفل (ع ) در قرآن
 2. يسع و ذوالكفل (ع ) در روايات
 داستان يونس عليه السلام
 سرگذشت يونس (ع )
 1. قرآن و سرگذشت يونس (ع )
 2. ستايش خداى تعالى از يونس (ع )
 3. سرگذشت آن جناب در كتب عهدين
 ادب در دعاى يونس (ع )
 داستان زكريا و يحيى عليهماالسلام
 گفتارى پيرامون داستان زكريا و يحيى (ع )
 1. ستايش قرآن كريم از زكريا (ع )
 2. تاريخ زندگيش
 ادب زكريا (ع ) در دعا براى درخواست فرزند از پروردگار
 داستان يحيى (ع ) در قرآن
 1. ستايش قرآن كريم از يحيى (ع )
 داستان زكريا و يحيى (ع ) در انجيل
 استان عيسى و مادرش مريم (عليهماالسلام )
 داستان عيسى و مادرش (ع ) در قرآن چگونه است
 شخصيت عيسى (ع ) و مقامش در درگاه خدا
 عيسى (ع ) چه مى گفت ؟ و درباره اش چه مى گفتند؟
 احتجاج قرآن بر ضد مذهب تثليث
 مسيح يكى از شفيعان نزد خداست نه خونبهاى گنهكاران
 اين آراء از كجا منشاء گرفته ؟
 كتابى كه اهل كتاب خود را منسوب به آن مى دانند، چيست و چگونه كتابى است ؟
 بحث تاريخى
 1. سرگذشت تورات فعلى
 2. داستان مسيح و انجيل
 3. انجيلهاى چهارگانه
 وجوه لطيفى از ادب عبوديت عيسى (ع ) در مقام دعا
 داستان اصحاب رسّ
 رواياتى درباره اصحاب رس
 داستان اصحاب اخدود
 داستان اصحاب اُخدود و رواياتى درباره آنها
 داستان اصحاب كهف
 داستان اصحاب كهف از نظر قرآن و تاريخ
 داستان از نظر غير مسلمانان
 غار اصحاب كهف كجاست ؟
 داستان اصحاب كهف در روايات
 داستان اصحاب فيل
 داستان اصحاب فيل و هلاكتشان در قرآن
 داستان اصحاب فيل در روايات
پيشگفتار : روش قصه پردازى در قرآن 
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
هدف اصلى قرآن از نقل قصه ها و داستانهايش عبور دادن انسان از گذرگاههاى تاريك و ترسناك و رساندن او به سرزمين روشناييها و هدايت است . منتها ((ضمن تعقيب آن هدف اصلى ، گاه مناسبتى ايجاب مى كند كه داستان برگزيده اى به اندازه و شيوه متناسب و با زيبايى هنرى راستين ، ايراد شود، ليكن نه بر اساس خيالپردازى و قصه آفرينى ، بلكه بر اساس ‍ ابتكار و آفرينش هنرى در چگونگى گزارش و با اتكا به واقعيتهاى قاطع و ترديدناپذير)). از اين روش و شيوه قرآن در نقل قصه ها و داستانها بايد تحت عنوان ((روش قصه پردازى قرآن )) نام برد.
چگونگى شروع قصه ها 
يكى از روشها، شيوه و چگونگى آغاز يك قصه است كه با دقت نظر و ژرف نگرى در قصه هاى قرآن و مطابقت و مقايسه آنها با يكديگر، مى توان به تفاوت و تنوع قصه در شروع با توجه به چگونگى آغاز و شروع ، پى برد و اين گونه قصه ها را دسته بندى كرد:
الف . برخى قصه هاى قرآن با يك مقدمه آغاز مى گردد كه اين مقدمه بر اساس اهداف خاص مى تواند به گونه هاى متفاوت آمده باشد.
1. مقدمه يك ((استفهام تقريرى )) است كه اين استفهام در خواننده كشش و انگيزه ايجاد مى كند كه داستان را دنبال كند. داستان موسى (ع ) در سوره طه (آيه 9)) با اين مقدمه استفهامى آغاز مى گردد: ((هل اتيك حديث موسى )).
((بديهى است اين استفهام براى كسب خبر نيست كه او از همه اسرار آگاه است ، بلكه به تعبير معروف ((استفهام تقريرى )) يا به تعبير ديگر استفهامى است كه مقدمه يكى خبر مهم است ، همان گونه كه در زبان روزمره نيز هنگام شروع يك خبر مهم مى گوييم : آيا اين خبر را شنيده اى كه ...؟))
قطعا شروع قصه اى با اين گونه استفهام و پرسش ، خواننده را ترغيب مى كند كه با تمام وجود و سراپا گوش ، خود را براى شنيدن داستان آماده نمايد كه :
((آن يك نوع استفهام است براى زمينه چينى و آماده كردن نفسها و گوشها، تا اينكه قصه را بخوبى دريابند و عاشقانه مايل به دريافت آن شوند.))
2. در سوره ((ص )) (آيات 17 تا 20) به معرفى شخصيت داوود (ع ) مى پردازد و بعد با جمله استفهامى ((هل اتيك نبؤ ا الخصم اذ تسوروا المحراب )) (آيا از داستان آن مردان متخاصم كه به بالاى ديوار محراب آمدند خبر دارى ؟) به داستانى در مورد اين پيامبر خدا مى پردازد، بويژه كه با اين استفهام شنونده و خواننده را ترغيب به شنيدن و خواندن داستان مى كند و بعد ماجراى داورى آن جناب و دو برادر متنازع را بيان مى دارد. مرحوم علامه طباطبائى (ره ) در اين باره مى نويسد:
((استفهام "هل اتيك ..." به منظور به شگفتى واداشتن و تشويق به شنيدن خبر است .))
3. در سوره ذاريات (آيه 24) نيز داستان ميهمانان ابراهيم (ع ) را با يك استفهام و پرسش آغاز مى كند و نكته قابل تاءمل و دقت آيه اين است كه نمى فرمايد ((آيا داستان ابراهيم را مى دانى و از آن خبر دارى ؟))، بلكه مى فرمايد: ((هل اتيك حديث ضيف ابرهيم المكرمين )) (آيا داستان ميهمانان گرامى ابراهيم به تو رسيده است و از آن خبر دارى ؟). اين نوع پرسش خواننده را برمى انگيزد كه حتما داستان را بخواند، زيرا با بيان ((ميهمانان ابراهيم )) خواننده ترغيب و تشويق مى شود كه داستان را پى گيرد و اين مساءله در ذهن خواننده تداعى مى گردد كه داستان ابراهيم را كه مى دانم ، پس آن را بخوانم تا ببينم داستان مهمانانش چه بوده است .
از اين گونه است داستان و حكايت ارتشهاى فرعون و ثمود كه داستان با يك استفهام آغاز مى گردد و چون داستان پيشين نمى فرمايد ((آيا داستان فرعون و ثمود را مى دانى ؟))، بلكه مى فرمايد: ((هل اتيك حديث الجنود فرعون و ثمود)) آيا داستان لشكرها را شنيده اى ؟ لشكرهاى فرعون و قوم ثمود؟)، كه اولا خواننده را هر چه بيشتر براى خواندن داستان برانگيزد، ثانيا ((براى اينكه به قدرت و استعداد و آمادگى آنها (ارتشهاى فرعون و ثمود) اشاره مى كند)).
4. در سوره فجر نيز، بعد از قسمتهاى پى در پى با طول موجهاى كوتاه و كوبنده ، به داستان اقوام عاد و ثمود و فرعون مى پردازد و داستان را با يك استفهام آغاز مى نمايد: ((الم تر كيف ربك بعاد)) (آيا نديدى كه پروردگار تو با قوم عاد چه كرد؟) و ((تركيب استفهام در اينچنين سياقى از نظر برانگيختن و شوراندن براى بيدارى و التفات ، شديدتر و مؤ ثرتر است )).
5. داستان اصحاب فيل با دو استفهام تقريرى آغاز مى گردد:
((الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل . الم يجعل كيدهم فى تضليل .))
آيا نديدى كه خداى تو با اصحاب فيل چه كرد؟ آيا كيد و مكر آنان را به بيراهه نينداخت ؟
اما اينكه چگونه كيد و مكر آنان را در گمراهى و بيراهه قرار داد، آن را در يك سيماى وصفى هراسناك و پرفروغ به نمايش درآورده است ، به اين ترتيب كه تماشا مى كنيم :
((و ارسل عليهم طيرا ابابيل . ترميهم بحجاره من سجيل . فيجعلهم كعصف ماءكول .))
و بر سر آنان پرندگى فوج فوج فرستاد، تا آنها را با سجيل سنگباران كردند. و آنان را چون كاه پس مانده در آخور ساخت .
ب . پاره اى از داستانهاى قران با مدخلهاى كوتاه و مقدمه اى آغاز مى گردد كه در طى آنها درونمايه داستانها را پيشاپيش به ميان آورده ، يا از حالت و كيفيت آنها خبر داده و يا كردار ويژه قهرمانى را برجسته ساخته و شخصيتش ‍ را طى چند جمله به عبارت كوتاه به تصوير كشيده است كه از آن جمله به داستان مبارزات موسى (ع ) با فرعون در سوره قصص مى توان اشاره كرد.
1. قرآن در اين داستان قبل از اينكه به اصل داستان و ماجرا بپردازد، در مقدمه به معرفى شخصيت فرعون پرداخته و دورنمايى از داستان را ترسيم كرده و پايان و سرانجام داستان را به طور غيرمستقيم بازگو نموده است تا جايى كه خواننده مى تواند در طى آن ، مضمون و درونمايه داستان را حدس ‍ بزند.
((ان فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعا يسضعف طائفه منهم يذبح ابناءهم و يستحيى نساءهم انه كان من المفسدين . و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم اءمه و نجعلهم الوارثين . و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون .))
((اين مقدمه داستانى بر چند حقيقت هنرى مشتمل است :
1. اين مقدمه خلاصه اى است از محتويات داستان ، زيرا خواننده كشف مى كند كه اين داستان پيرامون جدالى كه ميان حق و باطل (موسى و فرعون ) برپاست ، دور مى زند: ((داستان موسى و فرعون را براى تو مى خوانيم ...)).
2. خواننده به دست مى آورد كه سرانجام ، نتايج اين جدال به نفع موسى (ع ) و مؤ منان خواهد بود: ((ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روى زمين نعمت دهيم ...)).
3. داستان ، ماده و اساس اين باطل را مشخص مى كند و اينكه اساس اين باطل برترى جويى فرعون ، ايجاد تفرقه ميان طوايف جامعه و به استضعاف كشيدن مردم است ، به گونه اى كه مردان را مى كشد و زنان را زنده مى گذارد. البته دلايل اين كار را خواننده از مجموع داستان به دست خواهد آورد: ((فرعون در آن سرزمين برترى جست و مردمش را فرقه فرقه ساخت )).
4. همچنين خواننده از اين مقدمه به عواملى كه فرعون را به فساد وادار مى كند، پى مى برد و آن اينكه وى مى خواهد سلطنت خود را حفظ كند و از زوال آن سخت در هراس است : ((به فرعون و هامان و لشكريانشان چيزى از آن مى ترسيدند، نشان دهيم )).
قرآن بعد از اين مقدمه ، داستان موسى (ع ) را از دوران كودكى و فرمان افكندنش در دريا آغاز مى كند (فالقيه فى اليم ...) و با انداخته شدن فرعون و لشكريانش در دريا و غرق شدنشان ، داستان را به پايان مى برد ((فاخذناه و جنوده فنبدناهم فى اليم فانظر كيف كان عاقبه الظالمين )).
2. قرآن در سوره ((ص )) (آيات 17 - 20) بعد از معرفى شخصيت داستان (داوود عليه السلام ) و ويژگيهاى اين قهرمان داستان و عطايايى كه بر او داده شد، به يكى از داستانهاى آن جناب مى پردازد.
ج . پاره اى از مقدمه ها فشرده اى از داستان است كه پيشاپيش مى آيد، آنگاه به تفصيل آن مى پردازد:
1. قرآن در سوره اعراف با اين مقدمه ((و لقد مكناكم فى الارض و جعلنا لكم فيها معايش قليلا ما تشكرون )) داستان آفرينش و تمكين بنى آدم در زمين را آغاز كرده و طى پانزده آيه (آيات 11 - 25) به طور تفصيل به اين تمكين پرداخته است و ((تفصيل اجمالى است كه در آيه قبل ذكر شده است )). و اين گونه است كه بعد از اجمال ، ابتداى خلقت انسان و صورت بندى او و ماجراى آن روز آدم و سجده ملائكه و سرپيچى ابليس و فريب خوردن آدم و همسرش و خروجشان را بهشت و ساير امورى را كه خداوند براى آن دو مقدر كرده بود، بيان مى فرمايد و در پايان داستان با چهار خطاب ((يا بنى آدم ...)) به نصيحت و موعظه فرزندان آدم مى پردازد.
2. در همان سوره پيشين (اعراف ) قرآن در مقدمه ، فشرده اى از داستان موسى (ع ) و مبارزاتش را با فرعون و طرفداران او بيان مى كند، سپس به تفصيل داستان و ريز ماجرا مى پردازد.
((ثم بعثنا من بعدهم موسى باياتنا الى فرعون و ملائه فظلموا بها فانظر كيف كان عاقبه المفسدين )).
بعد از آنها موسى را با آپاتمان به سوى فرعون و قومش فرستاديم . آنها هم با آن آيات مخالفت كردند. اينك بنگر كه عاقبت مفسدان چگونه بوده است .
قرآن با بيان ((فانظر كيف كان عاقبة المفسدين )) اولا خواننده را تشويق مى كند و برمى انگيزد كه داستان را دنبال كند و پى گيرد، ثانيا سرانجام بدفرجامى فرعون و قومش را در ابتداى داستان ذكر مى نمايد. ((اين جمله اجمال داستان موسى (ع ) است و از جمله ((و قال موسى يا فرعون ...)) شروع به تفصيل آن مى كند)).
((اين گونه آغاز كردن داستان خود از راههاى خاص قرآن در بيان قصص ‍ است و اين شكل با سياق سوره و محورى كه بر گرد آن مى چرخد، مناسب تر است ؛ چه ، از همان لحظه نخستين عاقبت كار را نشان مى دهد تا هدفى كه از آوردن آن منظور بوده دستگير شود.))
ضمنا در آيه 128 از قول موسى (ع ) نيز اين بشارت را مى دهد كه سرانجام پيروزى و سعادت از آن متقين است و در آيات 136 و 137 دو تابلو از اين سرانجام را ترسيم مى كند: سرانجام فرعونيان كه در دريا غرق شدند، و سرانجام متقين و پرهيزكاران كه وارث مشرق و مغرب زمين با بركت (مصر و شامات ) گشتند.
3. در داستان اصحاب كهف ، قرآن بعد از مقدارى مطالب فشرده و مجمل ، به تفصيل داستان مى پردازد. اين مقدمه آيات 10 تا 12 را در بر مى گيرد. در آيه اول از پناه بردن آن جوانان مهاجر سخن به ميان آورده است و اينكه دست به دعا برداشتند و زمينه سازى راه رشد و هدايت را طلب كردند:
((اذ اوى الفتية الى الكهف فقالوا ربنا اتنا من لدنك رحمة و هيى ء لنا من امرنا رشدا)).
در آيه دوم به خواب رفتن آنان را در ساليان متمادى بيان نموده است :
((فضربنا على اذانهم فى الكهف سنين عددا)).
و در سومين آيه به ديدار شدن و اختلافشان در مقدار زمانى كه خوابيدند اشاره شده است :
((ثم بعثنا لنعلم اى الحزبين احصى لما لبثوا امدا)).
و بعد از اين مقدمه ، كه نسبت به ديگر مقدمات مفصل تر است تا مخاطب و خواننده بيشتر در جريان وضعيت كلى داستان قرار گيرد، طى سه پرده داستان را به نمايش در آورد و از اصل ماجرا پرده بر مى دارد.
4. داستان يوسف (ع ) و فراز و فرودهاى زندگى آن جناب كه سوره يوسف را به خود اختصاص داده است نيز با مقدمه اى شروع مى گردد؛ مقدمه اى كه ، ضمن ايجاد كشش در خواننده ، دورنمايى از داستان را ترسيم مى كند و در واقع مى توان گفت ((نحن نقص عليك احسن القصص ... ان ربك عليم حكيم )) مقدمه داستان به حساب مى آيد و از آيه ((لقد كان فى يوسف و اخوته ايات للسائلين )) بر سر قصه مى شود و ((در حقيقت بشارتى كه قبلا داده بود، عنوان مقدمه اى را داشت كه به طور اجمال اشاره به سرانجام قصه مى نمود)).
د. گاه فشرده اى از داستان بعد از تفصيل آن آورده مى شود، يعنى بعد از اينكه داستان به طور مفصّل بازگو گرديد، ديگر بار خلاصه و چكيده اى از آن را بيان مى كند.
1. در داستان عيسى (ع ) در سوره آل عمران ، ضمن بيان مفصل ماجرا، در پايان داستان فشرده اى از آن را كه در واقع هدف و پيام داستان نيز هست اين گونه بازگو مى كند:
((ان مثل عيسى عند الله كمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون )).
مثل عيسى در نزد خدا چون مثل آدم است كه او را از خاك بيافريد و به او گفت موجود شو. پس موجود شد.
((اين آيه شريفه هدف اصلى از ذكر داستان عيسى (ع ) را به طور خلاصه بيان مى كند و در حقيقت اجمالى است بعد از تفصيل ، و اين كار (يعنى خلاصه گيرى از گفتار، مخصوصا آنجا كه پاى احتجاج در بين باشد) از مزاياى كلام شمرده مى شود.))
2. داستان قوم عاد و گفتگو و جدالشان با حضرت هود (ع ) به طور مفصل آيات 50 تا 58 سوره هود را در بر مى گيرد كه در پايان داستان ، قرآن دوبار به طور فشرده خلاصه اى از داستان را ديگر بار نقل كرده است . ((بار اول خلاصه گيرى كرده و فرموده : ((و تلك عاد جحدوا بايات ربهم و عصوا رسله و اتبعوا امر كل جبار عنيد))، و تلخيص بار دوم از كلمه ((الا ان عادا كفروا الا بعدا لعاد قوم هود)) شروع مى شود...)).
اين گونه تلخيص را در داستان بعدى همين سوره يعنى داستان قوم ثمود نيز داريم .
ه‍. گاه برخى از داستانها بدون مقدمه و زمينه سازى پيشين آغاز مى گردد و خواننده را يكباره و ناگهانى بر سر قصه مى برد. اين گونه نمايش در داستانهاى قرآن زياد به چشم مى خورد.
1. داستان يونس (ع ) در سوره صافات (آيات 139 - 148) بدين ترتيب آغاز مى شود:
((و ان يونس لمن المرسلين . اذ ابق الى الفلك المشحون . فساهم فكان من المدحضين ... .))
و يونس از پيامبران بود. چون به آن كشتى پر از مردم گريخت ، قرعه زدند و او در قرعه مغلوب شد....
خواننده ناگهان به اين آغاز داستانى درباره يونس (ع ) كه قهرمان داستان است برمى خورد و اين در حالى است كه وى نسبت به يونس (ع ) هيچ گونه اطلاعات قبلى ندارد و تنها همين قدر مى داند كه او از پيامبران است . با اين حال نكته قابل توجه اين است كه داستان ابتدا تا انتهاى حال يونس (ع ) را به نمايش نمى گذارد، بلكه آن پرده را به نمايش مى گذارد كه يونس (ع ) در كشتى پر از جمعيت گريخته است و طبق قرعه مى بايد او را از كشتى به دريا افكنند.
2. داستان زكريا و تولد يحيى و ماجراى مريم و تولد عيسى و داستان ابراهيم و موسى و حكايت اسماعيل و ادريس عليهم السلام در سوره مريم بدون مقدمه و زمينه چينى و تنها با معرفى اين پيامبران خدا و بر شمردن برخى ويژگيهاى آنان آغاز شده است و به همين ترتيب است قصه سليمان با مورچه و هدهد و بلقيس ملكه سبا.
اين روش و شيوه داستان كه ((در يك حالت ناگهانى مخصوص به نمايش ‍ درمى آيد كه تماشاى آن تماشاگران را هرگز از اين تماشا بى نياز نمى گرداند، يعنى چشم تماشاگر هميشه تشنه تماشا مى ماند))، يكى از روشهاى قصه پردازى قرآن است و در چنين مواردى ، هدف در ((طرح ناگهانى قصه )) تاءمين مى شود. ((اين شيوه (در مسير داستان قرار گرفتن به صورت ناگهانى ) از اثر بخشى خاصى برخوردار است كه معمولا قصه نويسان و فيلمسازان و كارگردانان نمايش به آن توجه داشته و (آن را) مورد استفاده قرار مى دهند)).
شيوه نقل حوادث داستان 
قصه هاى قرآن را در شيوه نقل حوادث داستان به دو دسته مى توان تقسيم بندى كرد:
الف . رعايت تسلسل زمانى : 
قصه ها معمولا از تسلسل زمانى برخوردارند و حوادث داستان و هر پرده نمايشى آن طبق سير زمانى و بر حسب تسلسل روايت مى شود و پيش ‍ مى رود و سياق كلام نيز چنين تسلسلى را مى طلبد و اقتضا مى كند كه غالب داستانهاى قرآن از اين تسلسل زمانى بهره دارند و از آن جمله مى توان به داستان موسى (ع ) در سوره قصص اشاره كرد. در آنجا مى بينيم داستان از دوران تولد و كودكى موسى (ع ) آغاز مى شود و طبق يك مسير متوالى و پى در پى و تسلسل زمانى پيش مى رود و با غرق شدن فرعون و لشكريانش ‍ پايان مى پذيرد.
ب . شكسته شدن وحدت زمانى : 
در پاره اى از قصه ها تسلسل زمانى رعايت نشده است و شكسته شدن وحدت زمانى در آنها كاملا مشهود و نمايان است و سياق كلام اقتضا مى كند كه داستان از درون برش بخورد و برخى پرده هاى نمايش جابجا گردد و تسلسل آن رعايت نشود. از نمونه داستانهاى قرآن با اين گونه ساختار مى توان به داستان موسى (ع ) در سوره طه و داستان اصحاب كهف اشاره كرد:
1. داستان موسى (ع ) كه آيات 9 تا 99 سوره طه را دربر گرفته است ، از جايى آغاز مى شود كه موسى (ع ) به دنبال آتش رفته است تا بتواند راه را پيدا كند و خود و خانواده اش را از آن تاريكى و بيابان ظلمت بار برهاند و داستان سير خود را طى مى كند و به جلو مى رود تا رسيدن به مقام رسالت و پيامبرى و ابلاغ فرمان از سوى پروردگار مبنى بر حركت به سوى فرعون (((اذهب الى فرعون انه طغى )). در اينجا بعد از دعا و درخواست موسى ، داستان يكباره به عقب برمى گردد و متن داستان ناگهان تسلسل رويدادها را قطع مى كند و خواننده را به حوادث دوران كودكى موسى (ع ) مى برد و آن دوران پر از غم اندوه مادر موسى و چهره مضطربش را پيش ‍ چشم خواننده مى آورد و به نمايش مى گذارد و ((به جاى زمان عينى از زمان ذهنى بهره گرفته مى شود.... آنگاه متن داستان مجددا به نقطه اى برمى گردد كه آن را قطع كرده بود و روايت رويدادهايى را كه به موسى (ع ) و رابطه او با فرعون مربوط مى شود، پى مى گيرد. اين تقطيع و برش اجزاء داستان و شكستن وحدت زمانى آن ، داراى اسرار هنرى است كه بايد درباره آنها تاءمّل كرد و از اين طريق رابطه موجود ميان اهداف داستان و شيوه هاى ساختارى موسى (ع ) در سوره قصص بر اساس تسلسل زمانى و در سوره طه بر پايه درهم شكستن وحدت زمانى است . شايد در اينجا (سوره طه ) ((متن داستان از لحاظ هنرى مى خواهد ميان رفتن موسى به سوى فرعون در حالى كه او بزرگترين مسؤ وليت يعنى رسالت را بر دوش ‍ دارد و از لحاظ سنى نيز سالخورده است و رهايى موسى از چنگال فرعون در زمانى كه او كودكى بيش نبود، توازن برقرار سازد و نتيجه (هر دو واقعه ) آن است كه موسى چه در دوران كودكى و چه در دوران بزرگسالى بر فرعون پيروز مى شود.... اين موازنه در ساختار داستانى از اهميت ويژه اى برخوردار است ، چنانكه اين موضوع بر همگان روشن است )). و ديگر اينكه ((قطع سلسله رويداد زمانى صورت مى گيرد كه موسى از خداوند درخواست مى كند تا در انجام وظيفه اى كه به عهده اش گذاشته است ، يارى اش دهد. خداوند نيز اين درخواست وى را اجابت مى كند و در پاسخ او چنين مى گويد: هر چه خواستى به تو داده شد)).
آنگاه داستان را برش مى زند و يكى از منتهايش را بر پيامبر (ص ) يادآورى مى كند تا او در انجام وظيفه خطيرش استوار و پابرجا باشد، در عين حالى كه كل داستان جهت اطمينان قلب و ثابت قدمى بيشتر پيامبر (ص ) و مؤ منين بازگو گرديده است و در لواى داستان ، پيروزى را به آن جناب و يارانش نويد مى دهد.
2. داستان اصحاب كهف نيز - كه قبلا به آن اشاره شد - با مقدمه اى آغاز مى گردد كه خود خلاصه اى است از سه فراز داستان اصحاب كهف . داستان از نظر ساختار از وسط حادثه شروع شده و سپس به آغاز برگشته و آنگاه تسلسل زمانى خود ادامه داده است ، يعنى داستان از آنجا آغاز شده است كه جوانمردان به غار پناه بردند و در واقع ورود خواننده به داستان تواءم با وارد شدن جوانمردان به داخل غار است .
((اذ اوى الفتيه الى الكهف ...)).
آنگاه كه آن جوانمردان به غار پناه بردند....
اما در پاسخ به اين پرسش كه چرا قرآن به جاى اينكه از ابتداى داستان شروع كند از وسط داستان آغاز كرده است و دليل هنرى اين كار چيست و چرا داستان از آغاز درباره محيط كفر كه اين قهرمانان در آن زندگى مى كردند سخن نگفته بلكه درباره ورودشان به غار آغاز سخن كرده است ، دكتر محمود بستانى مى نويسد:
((البته سبب اين امر كاملا روشن است ، چرا كه اگر توجه كنيم ، مى بينيم كه مقدمه و يا پيش درآمد سوره كهف پيرامون زينت زندگى دنيا و ضرورت به دور افكندن آن دور مى زند. بنابراين آنچه كنار گذاشتن اين حيات و زينت آن را به نحوى اكمل عينيت مى بخشد، گريختن از زندگى و پناه بردن به غارى است كه از زندگى و زينت آن جدا باشد.))
3. داستان ديگرى كه از نظر ساختار از وسط حادثه شروع مى شود و سپس ‍ به آغاز داستان برمى گردد و آنگاه تسلسل زمانى خود را ادامه مى دهد، ((داستان گاو)) در سوره بقره است . ابتدا داستان را مى آوريم و سپس به ساختار داستان و عينيت اين گونه ساختار مى پردازيم :
((و اذ قال موسى لقومه ان الله ياءمركم ان تذبحوا بقره ...)).
و به ياد آريد آن هنگام را كه موسى به قوم خود گفت : خدا فرمان مى دهد كه گاوى را بكشيد.
گفتند: آيا ما را به ريشخند مى گيرى ؟
گفت : به خدا پناه مى برم اگر از نادانان باشم .
گفتند: براى پروردگارت را بخوان با بيان كند آن چگونه گاوى است ؟
گفت : مى گويد گاوى است نه خيلى پير و از كارافتاده ، نه جوان و كاركرده ، ميانسال . اكنون بكنيد آنچه را كه مى فرمايد. گفتند: براى ما پروردگارت را بخوان تا بگويد رنگ آن چيست ؟
گفت : مى گويد گاوى است زرد سير كه رنگش بينندگان را شادمان مى سازد.
گفتند: براى ما پروردگارت را بخوان تا بگويد آن چگونه گاوى است ؟ كه چنين گاوانى بر ما مشتبه شده اند و اگر خدا بخواهد ما بدان را مى يابيم .
گفت : خدا مى گويد از آن گاوان نيست كه رام باشد و زمين شخم زند و كشته را آب دهد، بى عيب است و يك رنگ .
گفتند: حقيقت را گفتى .
پس آن را كشتند، هر چند كه نزديك بود از آن كار سر باز زنند.
اين حادثه ميانى داستان بود كه در ابتدا نقل شد و در سرآغاز داستان قرار گرفت ، اما حادثه نخست داستان كه بعد از حادثه ميانى آمده چنين است :
و به ياد آر آن هنگام را كه كسى را كشتيد و به يكديگر بهتان زديد و درباره آن كشمكش داشتيد و خدا آنچه را كه پنهان مى كرديد، آشكار ساخت .
بعد به بخش پايانى داستان مى پردازد:
سپس گفتيم : پاره اى از آن را بر آن كشته بزنيد. خدا مردگان را اينچنين زنده مى سازد و نشانه هاى قدرت خويش را اينچنين به شما مى نماياند، باشد كه به عقل دريابيد.
در اصل ، داستان اين گونه بوده است كه : بنى اسرائيل كسى را كشته بودند و قتل آن را به گردن يكديگر مى انداختند و هر طايفه اى ديگرى را متهم به قتل مى كرد تا اينكه خداوند به موسى (ع ) فرمان داد بنى اسرائيل گاوى را بكشند و آن قوم لجوج شروع به بهانه گيرى كردند و از مشخصات ريز گاو جويا شدند و بالاخره بعد از بهانه جوييهاى مختلف ، گاو را يافتند و آن را كشتند. در پايان فرمان مى رسد كه پاره اى از آن را بر آن كشته بزنند و در نتيجه مقتول ديگر باز زنده مى شود و خود اصل ماجراى قتل را حكايت مى كند و داستان با آيه ((كذلك يحى الله الموتى ...)) ((كه محور انديشه اى است كه داستان پيرامون آن دور مى زند)) و پيام داستان را دربردارد، پايان مى پذيرد.
علامه درباره اين داستان مى نويسد: ((طرز بيان قرآن از اين داستان عجيب است )). بعد با اشاره به اينكه تسلسل زمانى اين داستان در هم ريخته است است ، علت اين عدم تسلسل را و اينكه چه نكته اى اين اسلوب را باعث شده كه قسمت ميانى داستان در ابتدا و مقدمه داستان بيايد، شرح مى دهد و مى نويسد:
(( (اين ) مقدمه اى است توضيحى براى خطاب بعدى ، و در آن نامى از علت كشتن گاو نتيجه اى كه از آن منظور است نبرده ، بلكه سر بسته فرموده خدا دستور داده گاوى را بكشيد. و اما اينكه چرا بكشيد و كشتن آن چه فايده اى دارد، هيچ بيان نكرده تا حس كنجكاوى شنونده تحريك شود و در مقام تجسس برآيد، تا وقتى علت را شنيد، بهتر آن را تحويل بگيرد و ارتباط ميان دو كلام را بهتر بفهمد.))
دكتر محمود بستانى نيز دليل هنرى داستان را با اين ساختار هندسى اين گونه بيان مى دارد كه قرآن ((مى خواهد توجه (خواننده ) را با اهميت اين گونه "آغازيدن " جلب كند و به او بفهماند كه اين كار دربردارنده معنا و مفهوم ويژه اى است كه بر ساير مفاهيم فرعى مزيت و برترى دارد)).
خط سير و تسلسل تاريخى در قصه ها 
برخى از داستانهاى قرآن در شيوه نقل حوادث و ساختار رويدادها از تسلسل زمانى برخوردارند و برخى ديگر فاقد اين تسلسل زمانى هستند، اما مى توان آن را به گونه اى ديگر در سير تاريخى داستانها در يك سوره بررسى كرد و در سايه اين بررسى و پژوهش نتيجه گرفت و داستانها را از اين نظر تقسيم بندى نمود.
رعايت خط سير تاريخى 
در مورد داستانهايى كه بنابر خط سير تاريخى پيش رفته اند و پيوستگى و تسلسل آنها بر اين اساس و شيوه است ، مى توان به داستانهاى سوره هود اشاره كرد كه اساس و دورنمايه و محتواى داستانها توحيد و يكتاپرستى است . خود سوره نيز حول اين محور دور مى زند و موضوع اصلى آن را تشكيل مى دهد و نمونه عينى از دعوت به يكتاپرستى و پيامد نافرمانى از دستورهاى انبياى سلف را به تصوير كشيده و در قالب داستان بازگو نموده است .
((پيوستگى داستانها از اين سوره بنابر خط سير تاريخى است و از نوح آغاز مى كند و سپس داستان هود و صالح مى آيد و در ضمن رسيدن به لوط، گوشه اى از داستان ابراهيم را مى آورد و سپس شعيب است و اشاره اى به موسى است ، و از آن جهت است به رشته تاريخى اشاره كرده است كه آيندگان را از سرنوشت گذشتگان به همان ترتيب كه بوده است آگاه سازد.))
اين خط سير و تسلسل تاريخى در داستان پيامبران خدا در سوره اعراف نيز كاملا نمايان است و داستانها چون خط سير تاريخى داستانهاى انبياء در سوره هود پيش مى رود جز اينكه در اين سير، داستان ابراهيم از اين حلقه و زنجيره افتاده و قرآن از نمايش سرگذشت اين پيامبر بت شكن بازمانده است . در اين سير ((چرخ تاريخ پيش مى رود و زمان ابراهيم مى رسد. ولى قرآن در اينجا داستان ابراهيم را بازنمى گويد؛ چه ، بر آن است از هلاك و نيستى تكذيب كنندگان سخن گويد. قوم ابراهيم هلاك نشدند؛ چه ، ابراهيم از خداى خود خواستار هلاك ايشان نشد، بلكه آنان را با چيزهايى كه به جاى خدا مى پرستيدند به حال خود گذاشت . در اينجا داستان قوم لوط پسر برادر ابراهيم و همزمان با او را مى آورد كه در آن بيم دادن و تكذيب كردن و هلاك شدن است و با روش اين دسته آيات هماهنگى دارد)).
اهداف تسلسل تاريخى 
سيد قطب براى اين تسلسلها و سير تاريخى اهداف خاصى را ذكر نموده است كه به آنها به طور مختصر اشاره مى گردد:
((الف . هدف اول نماياندن اين قصه كه در همه پيامبريها عقيده يگانه وجود داشته است ... عبارت واحدى كه هر پيغمبر مى گويد، اين است كه : ((يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره )) (اى مردم ، خدا را بپرستيد، براى شما معبودى جز او نيست ). پيغمبرى اين را مى گويد و مى رود و پس از مدتى برادرش مى آيد و عين همين كلمه را مى گويد و پس از وى برادر ديگرى مى آيد و به همين روش تبديل ناپذير كار ادامه پيدا مى كند؛ چه ، عقيده خود تبديل ناپذير است و صاحب آن عقيده يگانه است و تغيير و تبديل در آن راه ندارد، و پيامبران امت يگانه اى هستند كه در طول تاريخ فطرت و طبيعت يگانه اى دارند.
ب . هدف دوم آشكار ساختن اين نكته است كه طبيعت ايمان و طبيعت كفر در نفوس بشرى در طول تاريخ يكسان بوده است .
ج . هدف سوم نماياندن غفلت و بى خبرى و فراموش كردن پند و عبرت و از ياد بردن سپاسگزارى بر نعمت جانشين شدن در زمين است : نسلى پس از نسلى ديگر بر زمين مى آيد و قومى پس از قومى ديگر جايگزين مى شود و اين قوم تازه بر آنچه گذشته رسيده نمى انديشد و پس از آگاه شدن از سرگذشت هلاكت بار گذشتگان ، بر اين جانشين خدا در زمين سپاسگزارى نمى كند ((قليلا ما تشكرون )).
د. نماياندن سرگذشت تكذيب كنندگان است كه بر سنت تخلف ناپذير خدا پيش مى آيد... و بدين گونه اين داستانها بر حسب تسلسل تاريخى پيش ‍ آمده و همه اين هدفها را صورت تحقق بخشيده است .))
درهم شكستن خط سير تاريخى 
در برخى از داستانهاى قرآن اين سير و تسلسل تاريخى رعايت نشده است و از ((رشته تاريخى پيروى نمى شود؛ چه منظور از آوردن اين داستانها تاريخ ‌نگارى و نيز توجه به خود داستان نيست ، بلكه خدا با اين وسيله مى خواهد بندگان خود را تربيت كند و آنها را همچون وسيله اى براى مثال زدن و روشن ساختن حقايق به كار برد)).
حذف جزئيات در قصه 
از آنجا كه قرآن كتاب هدايت انسانها از تاريكيها و جهالتها و گمراهيها به سوى نور است و هدف عمده قرآن همين مهم است ، لذا بهره گيرى قرآن از قصه ها به همين منظور بوده است و در نقل قصه ها و بازگو كردن داستان تا جايى به جزئيات در داستان و قصه مى پردازد كه نقش مهمى را در قصه داشته باشد و بتواند راه و روزنه اى به سوى نور بگشايد. بر اين اساس گاه در فرازى از داستان برخى جزئيات و عناصر داستان را حذف مى نمايد يا به صورت گذرا و اشاره مطرح مى كند و از آن مى گذرد و گاه در فرازى ديگر در بازگو كردن همان عناصر و جزئيات تاءمل و درنگ بيشتر مى كند و به صورت برجسته تر رخ مى نمايد.
مرحوم علامه طباطبائى در اين زمينه كه چرا قرآن موارد تاريخ و جزئيات داستان را نقل نمى كند، مى نويسد:
((البته جهت و علتش روشن است و آن اين است كه قرآن كريم كتاب دعوت و هدايت است و در اين رسالت و هدفى كه دارد، يك قدم راه را به طرف چيزهاى ديگر از قبيل تاريخ و يا رشته هاى ديگر كج نمى نمايد، زيرا هدف قرآن تعليم تاريخ ، و مسلكش رمان نويسى نيست . هيچ كارى به اينكه فلانى پسر كيست و نسبش چيست و حوادث تاريخى مربوط به او در چه زمانى و مكانى رخ داده است ، نداشته و متعرض ساير مشخصاتى كه يك تاريخ نويس يا رمان نويس بى نياز از ذكر آن نيست ، نمى شود، چون تعرض ‍ به اين خصوصيات در هدف قرآن (كه كتاب هدايت مى باشد) دخالت و تاءثير ندارد. براى مردم از نظر هدايت يكسان است كه بدانند ابراهيم فرزند تارح بن ناحور بن ... است يا ندانند، بدانند كه ابراهيم در ((اور كلدانيها)) در حدود سنه دو هزار قبل از ميلاد به دنيا آمده و ولادتش در عهد فلان پادشاهى كه در فلان زمان به دنيا آمده و فلان مدت سلطنت كرده و فلان روز مرده ، بوده است يا ندانند.))
سيد قطب نيز همين نظر را در حين تفسير قصه نوح مطرح مى نمايد:
((آيا طوفان جهانگير بود، يا به سرزمينهايى اختصاص داشت كه نوح به مردم آن سرزمينها برانگيخته شده بود؟ و اين سرزمينها كجا بود و جاى آن در جهانى كه اكنون در آن زندگى مى كنيم ، كجاست ؟ اينها پرسشهايى است كه جز با حدس و پندار جواب آنها را نمى توان يافت و پندار آدمى را به حق نمى رساند و جوابهايى كه داده مى شود، از اسرائيلياتى است كه به دليل متكى نيست و از آن گذشته ، در تحقق يافتن هدفهاى داستانهاى قرآنى هيچ تاءثيرى ندارد.))
پس بى زمانى و مكانى يكى از ويژگيهاى قصه هاى قرآن است و اين دو عامل در شكل دادن به روند حوادث نقش چندانى ندارد و ما در قصه ها رد پايى از زمان و مكان را جستجو نمى كنيم و نمى يابيم ، زيرا داستانها و قصه هاى قرآن وراى زمان و مكان حركت مى كنند و اين دليل بر جهانى و جاودانى بودن قصه هاست ، چرا كه زمان و مكان را در نور ديده و داستان و سرگذشت مختص به قوم و جامعه خاص در يك سرزمين و مكان و زمان خاص نيست . قصه اى است كه نمونه آن در هر جامعه و در هر زمان و مكانى ممكن است رخ دهد و همه انسانها بايد گوش به زنگ باشند و قصه آيينه تمام نمايى مى باشد كه سرنوشت خود را در آن ببينند و علت و عوامل سعادت و شقاوت جوامع را بررسى كنند.
((بعلاوه ، افزايش لذّت و بهره هنرى (از يك داستان و يا نمايشنامه ) (تفاوت ميان متن هنرى و متن عادى همين است ) بستگى به اين دارد كه چه مقدار به خواننده يا شنونده و يا بيننده امكان مى دهد كه او خود (اسرار داستان را) كشف كند. بهره هنرى داستان در اين نيست كه همه جزئيات را ارائه دهد، زيرا اين كار فرصتهاى بهره هنرى را كه در كشف و استنباط عملى مى شود، تقليل مى دهد.))
در قصه يوسف (ع ) خيلى از جزئيات قصه حذف شده است ، در حالى كه خوانندگان خود مى توانند اين جزئيات را حدس بزنند و تابلويى از آن در ذهن خود ترسيم كنند و قصه از آنچنان ساختار هنرى برخوردار است كه خواننده را يارى مى دهد كه اين برشها و پرده هاى افتاده داستان را بتواند كشف و استنباط كند. مثلا در آيه 50 آمده است كه يوسف (ع ) به فرستاده عزيز مصر گفت : ((بازگرد و شاه را از قول من بپرس چه شد كه زنان مصرى همه دست خود را بريدند؟)) ((قال ارجع الى ربك فسئله ما بال النسوة اللاتى قطعن ايديهنّ)) و در آيه بعد آمده است كه شاه از زنان مصرى خواست كه حقيقت حال خود را بازگو نمايند ((قال ما خطبكن ...)) در بين اين دو آيه مشهود است كه پرده اى افتاده و داستان برش خورده است و از بازگو كردن و بيان اينكه عمال و ماءموران شاه به سراغ زنان رفتند و آنان را به دربار فرا خواندند و زنان به دربار آمدند و شاه اين سؤ ال را از ايشان كرد، خوددارى شده است و قرآن با برشى در قصه ، صحنه بعدى يعنى حضور زنان در دربار و صحنه سؤ ال و جواب و گفتگوى پادشاه و زنان را به نمايش ‍ گذاشته است . ((ناگفته پيداست كه متن داستان ، با اينچنين حذفى ، اصل ((اقتصاد هنرى )) را كه در زمينه داستان پردازى از اهميت زيادى برخوردار است ، تحقق بخشيده )).
((لئو تولستوى )) داستان نويس چيره دست روس كه با خلق آثار هنرى جايگاه خاصى در ادبيات داستانى جهان دارد، در زمينه حذف جزئيات در قصه يوسف (ع ) مى نويسد:
((اين برادران (يوسف ) به علت مهر پدر به يوسف به حسادت برانگيخته مى شوند و او را به سوداگران مى فروشند. اينكه زليخا مى خواهد جوان را از راه به در كند، اينكه يوسف پس از رسيدن به بالاترين مقامها به برادرانش از جمله بنيامين كه از همه مقرب تر است ، رحم مى آورد، اينها و بقيه قضا يا همه حاوى احساساتى متساوى و قابل فهم براى روستايى روسى و مردم چين يا افريقا و كودك و پير و برنا و باسواد و بى سواد است و سراسر با چنان خويشتن دارى و پرهيز از جزئيات زايد نوشته شده است كه داستان را اگر در هر محفل و مجلسى نقل كنند، براى همه مفهوم خواهد بود و به قلبشان نفوذ خواهد كرد.))
بعد اين گونه ادامه مى دهد كه برخى از نويسندگان و قصه نويسان براى آسان نمودن داستان و قصه شان ((متوسل به جزئيات فراوان مربوط به زمان و مكان شده اند و همين وفور جزئيات سبب مى شود كه داستان براى كسانى كه در دايره اوضاع و احوال توصيف شده زندگى نمى كنند، صعب الفهم باشد... . نويسنده داستان يوسف ، برخلاف معمول امروزى ، نيازى به ذكر جزئيات در توصيف نداشت ؛ جزئياتى مانند وصف جامه خونين يوسف و خانه و لباس يعقوب و سر و وضع و پوشاك زليخا و اينكه او چگونه وقتى بازوبند را به بازوى چيش مى بست ، به يوسف گفت ((بيا به نزد من )) و غيره و غيره ، زيرا محتواى احساس در اين داستان خود به حدى قوى است كه هر تفصيلى به استثناى اساسى ترين امور - مثل رفتن يوسف به اتاقى ديگر براى گريستن - زايد مى بود و فقط مانع انتقال عواطف مى شد. به اين جهت داستان يوسف براى جميع آدميان قابل فهم است و به دل همه ملتها و گروهها از پير و جوان مى نشيند و تا امروز باقى بوده است و هزاران سال ديگر نيز باقى خواهد ماند. اما بياييد و بهترين رمانهاى عصر ما را از جزئيات و تفاصيل خالى كنيد و ببينيد چه از آنها باقى مى ماند)).
برجستگى فرازهاى داستان به تناسب جو و فضا 
البته اين حذف جزئيات در قصه هاى قرآن كليت ندارد. گاهى برخى جزئيات به دليل نقشى كه در قصه بازى مى كنند دوربين قصه حتى آنها را برجسته تر از بخشها و پرده هاى ديگر جلوه و نمايش مى دهد. در داستان موسى (ع ) كه فرازهاى متفاوتى دارد، اين مساءله كاملا مشهود است . مثلا سوره اعراف در مبارزات موسى (ع ) و فرعون كه قصه به فراز گفتگوهاى موسى (ع ) و موضع گيريهاى فرعون پرداخته است ، از بيان جزئيات عصا و يد بيضا خوددارى كرده و تنها به بيان اين دو معجزه به صورت گذرا بسنده كرده است ، زيرا داستان در پى آن است كه واكنشها و موضع گيرهاى زشتى را كه از سوى فرعون و قوم او به وجود آمده است ، آشكار سازد.
((در اينجا شايان توجه است كه متن قرآنى ، رويدادها و موقعيتهاى اين بخش از داستان را به صورت گذرا و به دور از جزئياتى كه در داستانهاى ديگر نقل شده است ، روايت مى كند. رمزهايى كه مى توانيم آن را به وضوح دريابيم اين است كه متن داستان در صدد سخن گفتن درباره قوم موسى و قوم فرعون ، يعنى اسرائيليها و قبطيهاست . و اما در مورد فرعون يا جادوگران به اندازه اى سخن مى گويد كه وضعيت قوم فرعون و موسى را روشن سازد.))
در سوره طه اين دو معجزه موسى (ع ) به صورت مفصل تر و برجسته تر مطرح شده و آيات 17 تا 23 را به خود اختصاص داده است . حتى به جزئياتى چون كارايى عصا و واكنش موسى هنگام مشاهده معجزه نيز پرداخته است ، زيرا در اين فراز از داستان ، قرآن قصد دارد بيشتر به نقش ‍ عنصر معجزه در قيام و انقلاب موسى (ع ) و واكنش و عكس العمل ساحران در هنگام مواجهه با اين معجزه بپردازد.
پس از حذف و اضافه جزئيات قصه هاى قرآن اين گونه مى توان برداشت كرد كه قرآن در بيان و نقل قصه ها اغلب از ذكر جزئيات خوددارى و سكوت مى كند. ((اما اين سكوت و امساك قرآن هماره نيست ، در برخى داستانها گاه به جزئى ترين مساءله پرداخته و متقابلا بسيارى از نكته هاى مهم داستان را ظاهرا واگذاشته است . در داستان بلقيس و سليمان در سوره نمل هنگامى كه بلقيس به قصر سليمان مى آيد و گمان مى برد كه پيش روى تخت سليمان ، آب نماى عميقى ساخته اند (در حالى كه آن را از بلور ساخته بودند)، قرآن يادآور مى شود كه بلقيس دامنش را بالا زد تا از آب بگذرد: ((چون بلقيس آن را ديد، پنداشت كه آبى عميق است و ساقهايش ‍ را بالا زد. سليمان گفت : اين صحنه ساده اى است كه از آبگينه ها برآورده اند)).... خلاصه آنكه كميت چنان چون هر چيز ديگر در داستان پردازى قرآن ، تابعى از متغير مقصود و هدف است )) و اين ويژگى قصه هاى قرآن است .
زنده شمردن چهره هاى داستان 
قرآن گاه با مخاطب قرار دادن ، چهره هاى داستان را زنده مى شمارد، گويى خود در برابر قرآن ايستاده اند و قرآن نعمتهايش را كه به آنان ارزانى داشته است برمى شمارد، در حالى كه اثرى از آنان جز سرگذشت و قصه شان باقى نمانده است . هدف اين است كه يهوديان زمان پيامبر را هشدار دهد كه شما چون آنان هستيد و سرنوشتتان از يكديگر جدا نيست و همان راهى را پيش ‍ گرفته ايد كه قوم بنى اسرائيل در زمان موسى (ع ) پيمودند و گرفتار عذاب الهى شدند. به همين دليل قرآن به جاى ضمير مفعولى ((هم )) ضمير ((كم )) را به كار برده است :
((و اذ نجيناكم من ال فرعون يسومونكم سوء العذاب يذبحون ابناء كم و يستحيون نساءكم و فى ذلكم بلاء من ربكم عظيم . و اذ فرقنا بكم البحر فانجيناكم و اغرقنا ال فرعون و انتم تنظرون .))
و به ياد آوريد هنگامى كه نجات داديم شما را از ستم فرعونيان كه از آنها در شكنجه سخت بوديد تا به آن حد كه پسرهاى شما را مى كشتند و زنانتان را براى كنيزى زنده مى گذشتند و اين سختى بلا و امتحانى بزرگ بود كه خداوند شما را بدان مى آزمود. به ياد آوريد زمانى را كه براى نجات شما از ستم فرعونيان دريا را شكافتيم و فرعونيان را در مقابل چشمانتان غرقه ساختيم .
سيد قطب در اين باره مى نويسد:
((يادآورى مجدّد داستان نجات قوم موسى در اينجا، آن هم به صورت ترسيم يك حادثه ، براى آن است كه خاطره آن دوباره در ايشان زنده شود و دلشان اثر پذيرد. لذا چنان سخن مى گويد كه گويى مخاطبين اين كلمات همان كسانى مى باشند كه در آن روز تاريخى شاهد شكافتن دريا و نجات بنى اسرائيل با رهبرى موسى (ع ) بوده اند و خاصيت ((زنده شمردن چهره هاى داستان )) از برجسته ترين ويژگيهاى سبك شگفت آفرين قرآن است .))

 

next page

fehrest page